شهرستان رودبار از شهرستانهای جنوبی استان گیلان است. مرکز این شهرستان شهر رودبار است. شهرستان رودبار به خاطر داشتن باغهای زیتون شهرت دارد.

نامگذاری
به سبب وجود رودهای فراوان در این ناحیه، آن را «رودبار» نامیدند که به معنی سرزمین رودها میباشد.
«بار» در کلمه رودبار به مفهوم ساحل و اراضی کنار رود میباشد.
شهرستان رودبار استان گیلان برای بازشناخته شدن از شهرستان رودبار الموت به نامهای «خشکه رودبار»، «رودبارمحمد زمان خانی»، «رودبار زیتون» «پیلده رودبار» نیز شناخته شده است.
جغرافیای سیاسی
شهرستان رودبار از شهرستانهای جنوبی استان گیلان است. مرکز این شهرستان شهر رودبار است. شهرستان رودبار بخاطر داشتن باغهای زیتون شهرت دارد. رودبار، از شمال به شهرستان رشت، از جنوب به شهرستان رودبار الموت از استان قزوین، از خاور به شهرستان لاهیجان و شهرستان رودسرو از باختر به شهرستان شفت می رسد.
شهرستان رودبار یکی از ۱۶ شهرستان استان گیلان ایران است. مرکز این شهرستان شهر رودبار است. این شهرستان از سه بخش مرکزی و ۹ دهستان مشتمل بر ۲۲۲ آبادی (روستا- مزرعه – مکان) تشکیل شدهاست.
جغرافیای انسانی
جمعیت شهرستان رودبار ۱۲۶۳۱۵ نفر است که از این تعداد ۶۹۶۲۰ نفر درمناطق شهری و ۵۶۶۹۵ نفر در مناطق روستایی سکونت دارند. این میزان جمعیت شهرستان رودبار که نسبت به مساحت آن ازسایر شهرستانهای استان کمتراست، این امکان را فراهم آورده تا اقوام گوناگون در کنار یکدیگر زندگی کنند و این امر منجربه تنوع مردم شناختی این شهرستان شدهاست.
گویش رودباری، گویش رایج در شهرستان رودبار است. رودباری گویشی از زبان تاتی کوهستان البرز است.
سرشناسان
جغرافیای طبیعی
شهرستان رودبار در مختصات جغرافیایی ۳۶ درجه و ۳۲ دقیقه تا ۳۷ درجه و ۷ دقیقه ازخط استوا و ۴۹ درجه و ۱۱ دقیقه تا ۵۰ درجه ۵ دقیقه طول شرقی از نصف النهار مبداء واقع شدهاست. این شهرستان با وسعت ۲۵۷۴ کیلومتر مربع دومین شهرستان استان گیلان به لحاظ و سعت است و از شمال به رشت، ازجنوب بهاستان قزوین و از غرب به شفت و استان زنجان محدود میشود.
شهرستان رودبار درکرانه سفیدرود و در منطقهای کوهستانی قرار گرفتهاست و آب و هوای آن تحت تأثیر هوای خشک و نیمه خشک ناحیه مرکزی قراردارد از نظر آب و هوایی این منطقه به ویژه شهر زیبای رودبار دارای آب و هوای مدیترانهای میباشند و رویش درختان زیتون در این منطقه گواه موضوع است. این منطقه درمسیر بادهای دایمی دره سفید رود قرارگرفته که بادهای منجیل آن معروف است. درواقع هنگام گذر از رودبار و رسیدن به رشت، گیلان باتمام تنوع و زیباییهایش به گونهای موجز و فشرده ازپیش چشم میگذرد.
کوهها
بلندترین قله شهرستان رودبار، درفک(دلفک) با ارتفاع ۲۷۱۴ متر در شهرستان رودبار، بخش رحمت آباد و بلوکات، دهستان دشتویل در ۲۷ کیلو متری شمال شرقی مرکز شهرستان رودبار است. جهت کوه شمال غربی-جنوب شرقی بوده و مختصات جغرافیایی آن ۳۶ درجه و ۵۳ دقیقه و طول جغرافیایی آن ۴۲ درجه و ۴۹ درجه شمالی است. رودخانههای «علی دوآب» و «سی سر» به ترتیب از دامنههای شمالی و جنوبی این کوه سرچشمه میگیرد.
گفته میشود قومی به نام دربیکها یا دربیکهها در اطراف درفک زندگی میکردند که احتمالن دلفک برگرفته از نام این قوم است.
استلخ بار: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار گیلان، ۷ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، شمال خاوری هرزه ویل، ارتفاع ۱۹۳۱ متر، جنگلی، این کوه از خاور به کوههای دو راهان و انبارجه متصل میگردد. (البرز مرکزی).
اسلار: دهستان حومه، شهرستان رودبار گیلان، ۱۷ کیلومتر شمال غربی رودبار، شمال باختری روستای به کوه کرم خانی و از باختر به کوه نهر آب متصل است (البرز غربی).
انبارجه کوه: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار گیلان، ۱۳ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، جنوب روستای خاصه کول، ارتفاع حدود ۲۲۳۰ متر، سرچشمه آب دوگاهه، جنگلی، (البرز مرکزی).
هزارخال، خرمکوه
انبوه: بخش عمارلو، شهرستان رودبار گیلان، ۵۲ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، شمال غربی روستای انبوه، ارتفاع حدود ۲۲۵۰ متر، سرچشمه رودهای کلیشم و انبوه، (البرز مرکزی).
برآفتاب: بخش عمارلو. شهرستان رودبار گیلان، ۳۲ کیلومتری جنوب خاوری رودبار، شمال روستای پارود، ارتفاع حدود ۲۳۵۰ متر، (البرز مرکزی).
پک ملی: بخش عمارلو، شهرستان رودبار گیلان، ۴۹ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، جنوب غربی روستای کلیشم ارتفاع ۱۵۸۴ متر، (البرز مرکزی).
توت در: بخش عمارلو، شهرستان رودبار گیلان، ۳۶ کیلومتر جنوب شرقی رودبار، شمال روستای دشت رز، ارتفاع ۱۱۹۹ متر، رودخانه شاهرود دامنههای جنوبی این کوه را طی میکند. (البرز مرکزی)
جاکونو: بخش عمارلو، شهرستان رودبار گیلان، ۴۴ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، شمال رودخانه شاهرود، ارتفاع حدود ۱۳۸۰ متر، کوهستان البرز مرکزی.
درفک: دهستان بلوکات، شهرستان رودبار گیلان، ۲۷ کیلومتر شرق شمالی رودبار، جنوب خاوری روستای درفک، ارتفاع ۲۶۹۸ متر، جنگلی، سرچشمه سیاه رود و چاکرود، این کوه از باختر به شیرکوه متصل میشود. (مرکزی)
درم خانی: دهستان فاراب، شهرستان رودبار گیلان، ۴۷ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، جنوب غربی روستای کلیشم، ارتفاع حدود ۲۲۲۰ متر، کوهستان البرز مرکزی.
دوراهان: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار گیلان، ۹ کیلومتر جنوب شرقی رودبار، جنوب روستای نصفی ارتفاع حدود ۲۰۵۰ متر، جنگلی، این کوه از جنوب به سوهره کوه متصل میشود و جزو کوهستان (البرز مرکزی).
زردگان: بخش عمارلو، شهرستان رودبار گیلان، ۵۸ کیلومتر شرق جنوبی رودبار، شمال خاوری روستای انبوه، ارتفاع ۲۵۹۴ متر، این کوه از طرف خاور به وسیله گردنه زردگان به کوه ورینگ متصل میشود. (البرز مرکزی)
سوهره کوه: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار، ۱۳۰ کیلومتر جنوب شرقی رودبار، شمال کارخانه سیمان لوشان، ارتفاع ۲۳۷۲ متر، این کوه از شمال به کوه دو راهان وصل میگردد. نیمه جنگلی (البرز مرکزی).
سینه خانی: دهستان حومه، شهرستان رودبار گیلان، ۵ کیلومتر باختر رودبار، شمال روستای علی آباد ارتفاع حدود ۱۸۰۰ متر شمال دریاچه سد سفیدرود، کوهستان البرز غربی.
شیرانک: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار گیلان ۳۰ کیلومتری شرق جنوبی رودبار، باختر روستای شیرکوی، ارتفاع حدود ۱۷۵۰ متر، نیمه جنگلی، سرچشمه آب دوگاهه، (البرز مرکزی).
شیر کوه: دهستان رحمت آباد، شهرستان رودبار گیلان، ۲۱ کیلومتر شمال خاوری رودبار، خاور روستای بالا محله خرشک، ارتفاع حدود ۱۱۲۰ متر، سرچشمه خرشک رود، نیمه جنگلی، این کوه از خاور به درفک وصل است.(مرکزی)
کرم خانی: دهستان حومه شهرستان رودبار گیلان، ۱۹ کیلومتر شمال رودبار، شمال خاوری روستای تولاب بره، ارتفاع حدود ۱۳۵۰ متر، جنگلی، کوهستان البرز غربی.
نارنج کول: دهستان حومه، شهرستان رودبار، ۱۲ کیلومتر شمال غربی رودبار، شمال خاوری روستای دوگاهه ارتفاع حدود ۲۰۵۰ متر. نیمه جنگلی، این کوه از طرف باختر به کوه لاته برهنه متصل میشود. جزو کوهستان البرز غربی بشمار میرود.
نور برهنه: دهستان حومه، شهرستان رودبار گیلان ـ ۸ کیلومتر غرب شمالی رودبار، باختر روستای دارستان، ارتفاع حدود ۱۸۰۰ متر. این کوه از شمال به کوه نارنج کول متصل میشود و جزو کوهستان البرز غربی محسوب میگردد.
قله تجر:(با فتحه بر روی ت و ج)شهرستان رودبار- شهر رودبار- حدود 7 کیلومتری مرکز شهرستان- بعد از روستای زیارتی و سیاحتی فیلده- ارتفاع 1875 متر
حوادث طبیعی
۳۰ دقیقه بامداد روز پنج شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ زلزلهای با قدرت ۷٫۳ ریشتر شهرستان رودبار را لرزاند. بر طبق نظر موسسه ژئو فیزیک دانشگاه تهران مختصات این زلزله در ۳۶ درجه و ۴۹ دقیقه عرض شمالی و ۴۹ درجه و ۲۴ دقیقه و ۵۱ ثانیه طول شرقی بود که منطبق بر بخش جنوبی استان گیلان(شهرستان رودبار) است. این زلزله بیش از ۱۰۰ روستای شهرستان را به کل تخریب کرد و سی و هفت هزار نفر کشته و چهار صد هزار نفر بی خانمان بر جای گذاشت. اگر بازار داغ تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۹۰ نبود، تعداد تلفات این زلزله هولناک به مراتب بیش از این میشد.
این زلزله به منزله نقطه عطفی در برنامه مقاومسازی ساخت و ساز کشور محسوب میشود زیرا استفاده از مصالح ساختمانی استاندارد را ضروری ساخت.
اقتصاد
اقتصاد رودبار بر پایه کشاورزی ، توریسم و صنعت نهاده شده است:
کشاورزی
اقتصاد این منطقه بعلت شرایط خاص اقلیمی بر پایه کشاورزی و دامداری استوار است. مهمترین محصول آن زیتون میباشد که عمدهترین محصول کشاورزی شهرستان بوده و دارای فراوردههای بسیاری چون روغن زیتون و صابون است.
درخت زیتون
درخت زیتون هم زمان با کوچاندن کرمانج زبانان نواحی شمال سوریه و حلب، به این منطقه راه پیدا کرد. این اتفاق در زمان شاه عباس بزرگ، ۶۰۰ سال پیش رخ داد. پیش از این تصور می شد کشت زیتون در رودبار قدمت 800 ساله دارد اما تازه ترین کشفیات باستان شناسی در تپه باستانی "کلورز" رستم آباد بیانگر این است که کشت زیتون در این منطقه به بیش از دو هزار سال پیش باز می گردد.
توریسم
دیدنی های رودبار به دو دسته طبیعی - تاریخی و مذهبی تقسیم شده است:
طبیعی - تاریخی
زیبایی رودها و کوه های رودبار که پذیرای تمدن ها و آثار تاریخی ایشان بوده است:
سرو هرزویل
چراغعلی تپه
ییلاقهای عمارلو
پل تاریخی لوشان
نیروگاه بادی منجیل
سد سفیدرود منجیل
سرو های قدیمی وقطورو بلند کنار امامزاده (ویایه)
سرچشمه کلشتر
روستای فیلده
منطقه جنگلی تالشدر
روستای علی آباد با چشم انداز دریاچه سد منجیل
آبشار دره لاکوشاب
منطقه سینه خانی و خوشصت
روستاهای دیدنی داماش و ناش
منطقه سلانسر در رستم آباد
روستای آغوزبن و توربین های بادی نزدیک روستا در رودبار
گل سوسن چلچراغ در روستای داماش(بهترین ماه برای دیدار از این شگفتی طبیعت از اوایل خرداد تا اواسط تیر ماه میباشد.)
بخش عمارلو و رحمت آباد (بکر ترین روستاها و مناظر طبیعی در این بخش از رودبار قابل مشاهده است.)
مذهبی
- امامزاده صالح خاصکول واقع در روستای سرسبز و دیدنی پره ( فاصله 15 کیلومتری شرق رستم آباد )
- امامزاده اسماعیل،قاسم،محمود با درختان زربین قدیمی وقطور(d=15m)دوکیلومتری شمال رودبار<ویایه>
- امامزاده ابراهیم، واقع در«کیاباد»، هیجده کیلومتری شمال شرقی رودبار.
- امامزادگان ابوالحسن، ابوالمحسن و ابوالفضل، واقع در «فیلده»، چهار کیلومتری شرق رودبار.
- امامزادگان حمزه و یوسف، واقع در «شیرکده»، سی کیلومتری شرق رودبار.
- سیّد طاهر، واقع در «شمام»، بیست کیلومتری شمال رودبار.
- سید طاهر و سید طیّب، واقع در پاکده، سی کیلومتری لوشان رودبار.
- امامزاده عسکربن حسین بن موسی الکاظم، واقع در «جیرنده»، ۳۶ کیلومتری لوشان،
- امامزاده محمد حنفیه در روستای بیورزین بعد ار لوشان لوشان، عمارلو
- امامزاده سیداشرف الدین ابن موسی کاظم واقع درروستای چمل قدیم ناحیه خورگام
- امامزاده روح الله واقع درروستای نوده خورگام
- سیدحسن گندمی واقع در سمام پشت نوده خورگام
- امامزاده احمد و محمد در روستای ناوه بخش عمارلو
- امامزاده طاهر خرمکوه در روستای خرمکوه بخش عمارلو
- امامزاده ابوالحسن در روستای انبوه بخش عمارلو
- شاهزاده عسگر بی بی زَنِ خاتون امامزاده محمد در شهر جیرنده بخش عمارلو
- امامزادگان سه فرزندان امام موسی کاظم (ع) واقع در روستای ییلاقی فیلده از توابع بخش مرکزی. - امازاده محتشم در روستای اسطخ جان از جاذبه های مذهبی توریستی این روستا می باشد.
تاریخ رودبار
کوهستان البرز و رودهای روان، مرزهای طبیعی منطقه رودبار را شکل داده اند. حکومت های منطقه به تبع همین موقعیت سوقالجیشی استقلال آن را در برابر تهاجم خارجی حفظ می کردند. آثاری که از این تمدن ها بر جای مانده است از این جمله است:
پارینه سنگی یا عصر سنگ
پارینه سنگی قدیم
گنج پر (رستم آباد)
مکان باز گنج پر در غرب رستم آباد و مشرف بر دره کلورز قرار دارد. این مکان باستانی در سال ۱۳۸۱ توسط باستان شناسان بخش پارینه سنگی موزه ملی ایران شناسایی و مطالعه شد. در بررسی این مکان تعدادی ابزار سنگی مربوط به فرهنگ آشولی کشف شد که از سنگ آذرین، سنگ آهک و سنگ ماسه ساخته شدهاند. ابزارهای کشف شده شامل تبر دستی، ساطور و تراشه ابزار است. احتمالاً سازنده این ابزارهای انسان راست قامت است که در حدود ۲۵۰ هزار سال پیش منقرض شدهاست. احتمالاً ساکنان این مکان در نزدیکی رودخانه سفید رود مستقر بوده و از سنگهای موجود در کناره رودخانه برای ساخت ابزار استفاده کردهاند.
غار دربند رشی (رحمت آباد و بلوکات)
غارهای دربند رشی ('۵۰ ْ۳۶ شمالی، '۳۹ ْ۴۹ شرقی) در جنوب روستای رشی در بخش رحمت آباد و بلوکت شهرستان رودبار (استان گیلان)، در ارتفاع حدود ۷۵۰ متری از سطح دریا واقع شدهاست. قلة مرتفع دلفک یا درفک با ارتفاع حدود ۳۴۰۰ متر از سطح دریا، در این منطقه واقع است. این مکانهای باستانی شامل غار بزرگ کویل گر با طول تقریبی ۶۰ متر و غار جوکویله با طول تقریبی ۳۰ متر است که دهانه هر دو در جهت جنوب قرار دارد. غار دربند ب (جوکویله) نخستین بار بوسیله دکتر ولی جهانی (باستان شناس) در سال ۱۳۸۴ شناسایی و بررسی شد که طی آن شماری بقایای استخوان جانوران و انسان و همچنین تعدادی قطعات سفال (هزاره اول ق م) گردآوری شد. در بررسی غار مجاور (کویل گر) شماری قطعات سفال گردآوری کرد که همانند سفالهای غار دربند ب مربوط به هزاره اول ق م هستند. پس از بررسی اولیه پروندة ثبت این غار آماده و در مرداد ۸۴ با شماره ۱۳۲۱۹ به ثبت آثار ملی رسید. در بررسیهای مجددی توسط بیگلری، جهانی و شیدرنگ در این غار علاوه بر بقایای سنگوارهای جانوران (از جمله خرس غار)، تعدادی ابزار سنگی شامل یک ساطور، تراشه روتوش شده، سنگ مادر و ضایعات تراش سنگ از سطح رسوبات گردآوری شد که مربوط به دوره پارینه سنگی قدیم است. در اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ نخستین فصل گمانه زنی در غار دربند ب به سرپرستی دکتر فریدون بیگلری از موزه ملی ایران و با معاونت دکتر ولی جهانی، مسئول مرکز باستان شناسی گیلان و مشارکت متخصصین میان رشتهای انجام شد. در نتیجه این گمانه زنی مجموعه غنی از بقایای باستان شناختی شامل سنگواره جانوران و دست ساختههای سنگی بجای مانده از ساکنان غار کشف شد که باستان شناسان را شناخت یکی از ناشناخته ترین و کهنترین ادوار پیش از تاریخ ایران یاری میکند. طبق مطالعات جدید این غار پیش از ۲۰۰ هزار سال پیش مسکن شکارچیان عصر سنگ بودهاست. غار دربند قدیمیترین سکونتگاه تاریخگذاری شده انسان در ایران است.
پارینه سنگی جدید و فراپارینه سنگی
پناهگاه خلوشت - بخش عمارلو
پناهگاه آسکابن - بخش عمارلو
غار چپلک
غار مالحان
عصر آهن
در کرانه شرقی سفیدرود دره زیبایی به نام گوهر رود وجود دارد که به علل حاصلخیزی خاک، ملایمت هوا و رطوبت و بارندگی کافی از بهترین نقاط این ناحیه به شمار میرود. در وسط درهٔ گوهر رود، رودخانهای به همین نام جریان دارد که از شعبههای کوچک سفیدروداست.
در دره گوهر رود تپههای کوچک و بزرگی به چشم میخورد که مربوط به دورههای باستانی است و تپه مارلیک یکی از مهمترین آن هاست. این تپه در محلی به نام چراغعلی تپه (مالک قدیمی آن) شهرت دارد. تپههای باستای گوهر رود از جمله مارلیک بقایای یک تمدن باستانی فراموش شدهای را در دل خود مدفون کردهاند.
تپه مارلیک، که گنجینهای ارزنده از هنر و تمدن بشری را در طول قرنها در خود پنهان کردهاست در حقیقت تپهای طبیعی و صخرهای است که از سنگهای سولفات آهن تشکیل شده و لایههای طبیعی و تحتانی آن چنان است که شکافهای بزرک درون تپه ایجاد کرده و همین حفرهها موجب شده تا حیواناتی چون موش و مار به فراوانی در آن لانه کنند. عدهای معتقدند که نام مارلیک به دلیل وفور مار در این تپه بر انجه اطلاق شدهاست و افسانه مار و گنج در این تپه مصداق واقعی پیدا کردهاست.
اما برخی نیز مارلیک را یک واژهٔ تاریخی میدانند که از دو جز «مارد» و «لیک» ترکیب شده و معنای قوم «مارد» را میدهد. اینان استدلال میکنند که این کلمه در اصل «ماردلیک» بوده و با حذف «دال» مارلیک شدهاست. مارد اشاره به آمارد هاست و «لیک» هم همان «لک» است به پسوند مکان است که در واژههایی نظیر اسکو+ لک (یکی از روستاهای رستم آباد رودبار) و گیل+ لک دیده میشود. اگر نظریه اخیر را قبول کنیم بی گمان باید گنجینهٔ مارلیک را متعلق به قوم آمارد بدانیم.
کاوشهای مارلیک در سالهای ۴۱-۱۳۴۰ با همکاری دانشگاه تهران و اداره باستانشناسی انجام گرفت. در ادامه کاوشها وضعیت اصلی تپه که معرف آرامگاه و گورستان اقوام فراموش شده باستانی است- آشکار شد.
احتمال میرود که این تپه، آرامگاه خصوصی فرمانروایان و شاهزادگان محلی بودهاست که در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد در این منطقه حکومت میکرده و مردگان خود را بنا بر سنن و آیینهای رایج آن دوره به همراه اشیاء و آثار قیمتی در این آرامگاهها به خاک میسپردهاند.
زمانی که سه چهارم کاوش در تپه انجام شد در حدود ۲۵ آرامگاه با اتاق آرامگاه کشف شد که در همه آنها اشیایی مانند ظروف مفرغی – ظرفهای سفالین- دکمههای تزئینی- انواع سرگرز، پیکان، شمشیر، خنجر، مجسمههای برنزی و سفالی، کلاه خود، سرنیزه، سوزنهای طلاو مفرغ و... با نقوشی از انسان و گیاهان و حیوانات نظیر گاو کوهاندار، گاو بالدار، اسب شاخدار و اسباب بازیهایی برای کودکان - دوک پشم ریسی و افزاری از این گونه بدست آمد که معرف فرهنگ و طرز زندگی این اقوام هستند. و نشان از اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارد.
پارچههای بدست آمده از تپههای مارلیک نشانه ظهور و پیشرفت صنعت بافندگی در گیلان هزاران سال پیش است.
از جمله موارد جالب کشف کاشفان، مهری است که روی آن خط میخی حک شدهاست و یا مهر دیگری که مجلس شکا ر را نشان میدهد. به گفته باستان شناسان قدمت آنها به بیش از سه هزار سال میرسد.
نمونه بی بدیل این کاوشها جام مارلیک است که از زر ناب است و ارتفاع آن به ۱۸ سانتی متر میرسد.
ارتفاع نقش برجستههای جام تا دو سانتی متر میرسد که نشان دهنده مهارت استاد کاری است که با ضربات چکش آن را آفریدهاست.
نقش وسط جام درخت زندگی است و در دوسوی درخت دو گاو بالدار دیده میشود که در حال بالارفتن از درخت هستند. نمایش بدن حیوان به حالت نیم رخ و نمایش سر آنها از روبه رو، از ویژگیهای هنر ایرانی است و هویت ایرانی سازنده اش را نشان میدهد.
در کف جام گلی زیبا نقش شدهاست. درمیان گل نقش خورشید دیده میشود که شعا عهای خود را به طور منظم پراکندهاست.
برای اقوام مارلیک خورشید تا حد پرستش بسیار مهم بودهاست و تا جایی که میتوانستهاند نماد خورشید را به شکل ترنجهای هندسی تزئینی در کف اکثر ظروف و جامهای فلزی به تصویر کشیدهاند. وقتی به نوع نقش و طرز ترسیم این ترنجها توجه میکنیم در مییابیم خورشید در مرکزهمه چیز است و همه موجودات از نور و حرارت جانبخش او زندگی میگیرند.
بااینکه انسان در هزاره ششم پیش از میلاد به فلزات دست پیدا کردهاست اما از افتخارات مهم تمدن مارلیک صنایع فلزی و مخصوصا صنایع مفرغی است. در منطقه مارلیک به سبب وجود معادن سنگ فلز و منابع سوخت مانند چوب فراوان تولید مفرغ رونق زیادی یافته و کارگاههای صنایع مفرغی به وجود میآیند. از نقاط اوج و شگفتیهای دیگر صنعت مارلیک جامهای شیشهاست که گفته میشود از اولین نمونههای صنعت شیشه سازی بشر است.
و سرانجام این تمدن درخشان چه میشود؟ برخی باستان شناسان معتقدند به دلیل شباهت فراوان آثار مکشوفه از سیلک در کنار شهر کاشان به خصوص آثار مفرغی – ظروف و و ادوات و ابزار -بسیارمحتمل است که اقوام سلیک همان مارلیکیها باشند که پس از حمله آشوریها به منطقه سیلک مهاجرت کردهاند و سپس به تدریج به مادها که از اقوام هند و ایرانی بودند پیوسته و در مراحل اولیه تکوین دولت ماد شرکت داشته و با دیگر گروههای مقتدر هند و ایرانی، امپراطوری مقتدر ماد را در اوایل هزاره اول پیش از میلاد به وجود آورده باشند.
مجموعه آثار مارلیک در سالن ایران باستان در موزه ملی ایران – تهران نگاهداری میشود.ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۲ فیلمی به نام تپههای مارلیک ساخت که برنده جایزه شیر سن مارکو جشنواره ونیز در سال ۱۳۴۳ شد که به ظاهر دربارهٔ کشفیات باستانشناسی در منطقهٔ مارلیک است، اما به واقع اثری در بارهٔ زندگی، هنر، دوام و آرزو برای فردایی بهتر است. آثار بدست آمده از حفاری ها در منطقه مارلیک در موزه ملی ایران و موزه لوور فرانسه نگهداری میشوند. در این میان 3 نمونه از ارزشمند ترین آثار بدست آمده در موزه لوور فرانسه نگهداری میشوند. در نشانی وبسایت رسمی موزه لور که در آنها به خصوصیات سه اثر ماندگار کشف شده در مارلیک پرداخته شده است، میتوان شناخت جامع تری از این آثار بدست آورد.
فومن
شهر فومَن (نامها و شهرتهای دیگر: بومن، پومن، دارالاماره، فومنات، بیه پس، (به عربی: فتح الاول)) یکی از شهرهای مهم استان گیلان است که شهرستان آن از شمال به شهرستان صومعهسرا از جنوب و جنوب غربی به خطالراس رشتهکوههای البرز که مرز حوزههای آبخیز کوهستان مزبور حد طبیعی فومن و طارم است. از شمال غرب به ماسال (طالش) و شرق (شفت) محدود میشود. این شهر با موقعیت جلگهای در میان کشتزارها و باغهای اطراف خود محصور میباشد. فومن را به خاطر مجسمههای زیادی که در شهر وجود دارد به عنوان شهر مجسمهها نیز میشناسند. شهرستان فومن یکی از چهار شهرستان اولیه گیلان (پس از ایجاد مفهوم امروزی شهرستان در دوره اصلاحات پهلوی) همچون رشت و طالش و انزلی بوده است.
موقعیت
فومن شهرستانی است که در محدوده جنوب غربی استان گیلان واقع شده و با وسعتی معادل ۹/۷۷۷ کیلومتر مربع از سمت شمال به شهرستانهای: صومعه سرا و ماسال، از سمت جنوب به شهرستانهای شفت و طارم زنجان، از سمت شرق به شهرستان رشت واز غرب به شهرستان خلخال استان اردبیل هممرز و متصل میباشد. مرکز این شهرستان، شهر فومن است که در ۲۷ کیلومتری غرب شهر رشت (مرکز استان) واقع گردیده است. شهر مزبور در حال حاضر دارای مساحتی معادل ۱۴ کیلومترمربع بوده وبا ارتفاع ۱۵ متر از سطح آبهای دریای آزاد، فاصلهٔ آن تا تهران (مرکز کشور) ۳۵۶ کیلومتر میباشد. امروزه(۱۳۹۳)این شهرستان به عنوان یکی از ۱۶ شهرستان گیلان، از نظر تقسیمات کشوری شامل دو بخش مرکزی و سردار جنگل، سه شهر به اسامی فومن وماکلوان و ماسوله و شش دهستان به اسامی آلیان، رودپیش، سردار جنگل، گشت، گوراب پس، و لولمان است که در مجموع ۱۶۱ روستای دارای سکنه میباشد.
تاریخ
فومن با اراضی دشت سرسبز ومناطق کوهستانی و کوه پایهای، یکی از قدیمیترین و تاریخی ترین منطقههای شمالی ایران بوده ودارای قدمتی چند هزار ساله است. سابقه این منطقهٔ کهن به دوران پیش از اسلام میرسد و در قرون گذشته از مراکز سیاسی و اقتصادی بخش بیه پس گیلان (گیلان غربی) شمرده میشد. تا اوایل قرن یازدهم هجری، یعنی سالهای آغازین سلطنت شاه عباس کبیر صفوی، مرکز بخش گیلان غربی و همچنین تختگاه و کانون فرمانروایان محلی نیز محسوب میگردید و توسط بعضی از آنها مانند خان احمد گیلانی مورد هجوم و غارت قرار گرفته است. شهر مزبور به گواهی تاریخ از جمله شهرهای قدیمی و اولیه گیلان زمین است که درباره ابتدای پیدایش آن آگاهی روشنی در دسترس نیست. قراین تاریخی بیشتر بیانگر آنند که این شهر در دورهٔ پیش از اسلام، یعنی زمان ساسانیان (۶۵۲-۲۲۴ میلادی) و حتی قبل از آن برقرار بوده و گروهی از اقوام کاسپی و کادوسی به عنوان دو قوم از اقوام باستانی سواحل جنوبی دریای خزر حداقل در ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش در این نواحی سکونت داشتهاند. این اقوام به گواه تاریخ یا آریایی بودند و یا دارای ارتباط حسنهای با آریاییها بودند و انقدر وصلت بین بین قومی صورت گرفته که انفکاک این دو از هم مشکل است. منطقهٔ مزبور از زمانهای دیرین، یکی از کانونهای زندگی دو تیرهٔ گیلک و تالش بوده و با اهمیتی که داشته، پرآوازه نیز بوده است. نام فومن بیشتر از هنگامی به میان آمد که خاندان حکومتگر «گیلانشاه» و «دابویهیان» از اواخر دوره ساسانی به بعد در این سامان به فرمانروایی رسیدند.
پس از این، نام فومن با تاریخ خاندان حکومتگر اسحاقوند (اسحاقی که نسب خود را به شاهزادگان اشکانی میرساندند که ابتدا روستای گشت و بعدها فومن و رشت مرکزیت آنان بوده است) گره خورده است. این خاندان مقتدر محلی از توانمندترین دودمان محلی گیلان بیه پس در قرون هفتم تا نهم هجری به شمار میرفتند و مورد احترام سایر امیران محلی مناطق گیلان بیه پس مانند شفت، گسکر، تولم و حتی رشت نیز بودند. از متشخصترین و معروفترین چهرههای این خاندان به امیره دباج میتوان اشاره داشت که به هنگام لشکرکشی مغولان به فرماندهی اولجایتو به سرزمین گیلان در اواسط ذیقعده سال ۷۰۶ه. ق (اردیبهشت ۶۸۶ه. ش) در برابر یورش ایشان به همراهی رکابزن تولمی و یارانش به سختی پایداری نمود ولی در نهایت مجبور به پرداخت باج و خراج ابریشم گردید.
وجه تسمیه
درباره وجه تسمیه یا علت نامگذاری فومن و معانی آن نظریههای مختلفی اراِئه گردیده وآرای گوناگونی نیز وجود دارد. بااین همه در رابطه با این موضوع آنچه که به حقیقت نزدیک است این است که فومن واژهای بازمانده از زبان ایران باستان بوده که در مجموع از دو بخش «فو» یا «پو» و «من» تشکیل شده است. پو و پویی در زبان اوستایی به معنای در آغاز پناه بخشیدن آمده و«من» نیز به معنی دریافتن و اندیشیدن میباشد که با توجه به این فومن را میتوان پناهگاه اندیشه یا اندیشمندان معنا نمود. شاید این جایگاه در آغازکانون و محل گردهمآیی اهل تفکر و ریاضت و یا صاحبان اندیشه بوده وبه همین سبب به فومن (پومن) معروف گردیده است. همچنین در فرهنگ فارسی معین واژه فوم به معنای سیر آمده است. این واژه به همراه پسوند ن=ان معنای جایگاه کشت سیر یا کشتگاه بقولات و مانند آن میدهد. بنابراین از آنجا که در این ناحیه سیر به عمل میآمد، آنجارا فومن نام نهادند.
به گفته برخی نام قدیم فومن «بومن» بوده وشاید «فومن» عربی شده پومن باشد.
مردم
ساکنان فومن را اقوام ایرانی گیلکها وتالشها تشکیل میدهند. فومن شهری است که در میان مزارع و باغهای اطراف خود محصور شدهاست برنجکاری کشت چای و توتون و پرورش کرم ابریشم از فعالیتهای اصلی فومن است که عمدتاً در اطراف شهر دیده میشود. شهر فومن را به خاطر وجود مجسمههای فراوان بعنوان شهر مجسمهها نیز میشناسند. اهالی این شهرستان از دو قوم عمده «گیلک» و «تالش» میباشند که گیلکها با زبان گیلکی از شاخه زبانهای هندواروپایی در نواحی جلگهای و تالشان نیز با لهجه تالشی بیشتر در نواحی کوهستانی به سر میبرند. هر دوی این گویشها در ارتباط تناتنگ با دیگر زبانهای هند و اروپایی مانند کردی و فارسی هستند. علاوه بر این عدهای از مهاجرین ترک و کرد هم در برخی از نقاط شهری و روستای شهرستان زندگی میکنند که هرکدام دارای زبان، آداب و رسوم خاص خود میباشند. از نظر دیانت و مذهب نیز به جز عدهای اندک از اهل تسنن بقیه شیعه اثنی عشری میباشند.
برخی از مشاهیر فومن
کیومرث صابری فومنی (۸ شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳)، معروف به گل آقا، پایهگذار مؤسسه گل آقا، نویسنده، طنزنویس، و معلم ایرانی بود..(گل آقل)
شیون فومنی (میر احمد سید فخری نژاد) از شاعران محبوب و مشهور فومن است.
او در شهریورماه ۱۳۷۷ پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهرانروی از نقاب خاک کشید. آرامگاهش در بقعه سلیمانداراب رشت بنا به وصیتش در کنار سردار بزرگ میرزا کوچک جنگلی است. فومن همواره مهد ادبیان و فرهیختگان و ایران دوستان بوده و در صف اول مبارزه با افراد و گروههای ضد ایرانی است.
از دیگر مشاهیر فومن میتوان به ایت الله اریب و بهجت اشاره کرد.
بافت شهری
فومن شهری قدیمی است و به همین دلیل هنوز بافت قدیمی معماری خود را داراست. معماری سنتی این شهر مانند دیگر شهرهای استان گیلان است و از شیبدار و دیگر اجزای معماری سنتی شمال ایران تشکیل شده است. همچنین به دلیل قدمت خیابانها و کوچههای این شهر و به این دلیل که در آن زمان هیچ نظام مهندسی شهر سازیای ساخت خیابانهای صاف را دنبال نمیکرد فومن دارای کوچهها و خیابانهای قدیمیای است که بسیار پیچ در پیچ اند خیابانهای جدید آن که در دوره پهلوی دوم به بعد ساخته شدهاند از شکوه و شهر سازی ویژه بر خورداراند.
فومن قدیم
فومن قدیم شهری در بین دو رودخانه بوده که امروزه در زبان محلی گیلکی آنها را به نام شوپول (به معنای رودخانه یا جوی آب) و گازروبار میشناسند. ساکنین قدیمی این شهر اقوام گیلک بودهاند که امروزه جمعیت آنها کم شده است.
همچنین میتوان از محلههای قدیمی آن به بالا محله، پائین محله (این محله دیگر به طور کلی از بین رفته است و جزء میدان اصلی شهر و مناطق تجاری آن شده است)، شهربیجار، سیاچا، شوپول کنار (به معنای کنار رودخانه میباشد) و گوربه کوچه اشاره کرد.
فومن قدیم دارای بازار بزرگ هفتگی به نام سهشنبه بازار بوده است که آوازه آن حتی در آن زمان از مرزهای استان گیلان نیز گذشته بوده است.
جاذبههای گردشگری
شهرستان فومن از نظر صنعت گردشگری و هم چنین اکوتوریسم (طبیعت گردی) از جایگاه ویژهای در ایران و حتی در جهان برخوردار بوده و با چشماندازهای بینظیرش به یکی از قطبهای توریستی تبدیل گشته است. در یک تقسیم بندی کلی جاذبههای گردشگری این شهرستان را به پنج بخش طبیعی، تاریخی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میتوان تقسیم نمود.
ماسوله
شهرک کوهستانی و دلپذیر ماسوله با وسعتی معادل ۱۰۰هکتار در ۳۶ کیلومتری غرب و جنوب غربی شهر فومن قرار گرفته است. این بلندترین و هم چنین کوچکترین شهر گیلان که با داشتن جاذبههای تاریخی، فرهنگی به ویژهای معماری سنتی منحصر به فرد چشم هر بینندهای را مسحور زیبایی خود نموده و گردشگران بسیاری را به سوی خود جذب مینماید. شهر مزبور از نظر طبیعی به گونهای استقرار یافته که از سه جهت شمال، جنوب و غرب به کوه تکیه زده و از طرف شرق به درهای زیبا مشرف میباشد. این نگارینهٔ بی همتا با آب و هوای مطبوع خود وبا ان خانههای سنتی و پلکانی اش از ارزش معماری بالایی بر خوردار بوده و به همین جهت در سال ۱۳۵۴در فهرست آثار ملی ایران و اخیراً در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز به ثبت رسیده است.
قلعه رودخان
دژ رودخان یا قلعه حسامی نام قلعهای تاریخی در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر فومن در استان گیلان است. برخی از کارشناسان، ساخت قلعه را در دوران ساسانیان و مقارن با حمله عربها به ایران دانستهاند. این قلعه با ۲٫۶ هکتار مساحت بر فراز ارتفاعات روستای رودخان قرار دارد. دیوار قلعه ۱۵۰۰ متر طول دارد و در آن ۶۵ برج و بارو قرار گرفته شده است. این قلعه در ارتفاعی بین ۶۶۵ تا ۷۱۵ متر از سطح دریا واقع شده و در کنار آن رودخانهای با همین نام جاری است. این دژ با ارزش تاریخی که دارد بنابر ساختار، معماری و ویژگیهای استراتژیکی و رزمی، در ۳۰ امرداد ۱۳۵۴ خورشیدی، به شماره ۳/۱۵۴۹ در سیاههٔ یادمانهای دیرین ایران (فهرست آثار تاریخی و ملی) ماندگار شد.
پارک فومن
این پارک با داشتن انواع مجسمههای بینظیر و تاریخی و فضای زیبا و سرسبز و امکانات رفاهی مناسب طی چند سال اخیر که این شهر در روزهای تعطیل پذیرای مسافران زیادی است محلی برای تفریح و استراحت است. بزرگی پارک فومن در کنار درختان همراه با وسائل بازی مفرح و متفاوت از جمله امکانات آن است.
دانشگاههای فومن
دانشکده فنی فومن دانشگاه تهران
دانشگاه آزاد اسلامی واحد فومن و شفت
دانشگاه پیام نور فومن
دانشگاه علمی کاربردی فومن
اقتصاد
اقتصاد فومن با توجه به جغرافیای آن شکل گرفته است. فومن منطقهٔ معتدلی است که سرسبزی در آن موج میزند و به تبع همین آب و هوای معتدل مردم آن از دیر باز برای گذران زندگی به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند. از جمله فعالیتهای کشاورزی مردم این ناحیه میتوان به کشت برنج وچای که هنوز هم متداول است اشاره نمود. کشت توتون از دیگر فعالیتهای مردم این منطقه بود که با توجه به سختی کار و ارزانی خرید محصول مانند گذشته از رونق چندانی برخوردار نیست. پرورش کرم ابریشم نیز از دیگر فعالیتهای مردم فومنات است که اکنون از رونق افتاده است.
مردمان مناطق کوهپایهای که غالباً به گویش تالشی سخن میگویند به دام پروری مشغول بودهاند ومردمان مناطق جلگهای که به گویش گیلکی سخن میگویند بیشتر به کشاورزی میپرداختند. وجود چشم اندازهای بکر و دست نخورده، نزدیکی دشتهای وسیع به کوهپایهها، مناطق جنگلی و مردم میهمان نواز موجب شده است که این شهرستان به عنوان یکی از مناطق گردشگری مورد توجه قرار گیرد. وجود مجسمههای زیبا و تقریباً در اندازهٔ اصلی این شهر را به شهر مجسمهها معروف نموده است.ماسوله و قلعه رودخان دو منطقه تاریخی با سبک معماری خاص هستند که موجب جلب بسیاری از گردشگران به شهرستان فومن میشوند. گردشگری در شهرستان فومن مولد فرصتهای شغلی بدیع و جدیدی شده است.
چای
برنج
کشاورزی
کشاورزان فومن از ایام قدیم در این منطقه به کشت برنج اشتغال داشتهاند که نتیجه آن ظهور چند رقم بومی برنج میباشد که در نتیجه انتخاب سنتی توسط کشاورزان حاصل شدهاند و این در حالی است که در سال ۱۳۹۲ دارای ۱۳ هزار و ۸۷۰ هکتار اراضی شالیزاری بوده که ۷۲ هزار تن شلتوک و حدود ۴۷ هزار تن برنج سفید از آن استحصال شده است و در مجموع این شهرستان ۶ درصد برنج استان را تامین میکند. ،
سوغاتیها
منطقه فومنات به مانند تمام مناطقی که از لطفخدا دادی بهره زیادی بر دهاند محیط و مردمی لطیف داشته و در فرهنگ مردم این نواحی غذاها یا ابزاری یا صنایع دستی جدا از دیگر مناطق داشتهاند.
از سوغات این نواحی میتوان به کلوچه فومن، رشته و خوشکار، چای، برنج، ماهی دودی، ماهی شور، سیر ترشی، هفت بیجار، لاکو و انواع صنایع دستی مانند عروسکهای ماسوله اشاره کرد.
صومعهسرا
صومعه سرا شهری در ۲۵ کیلومتری غرب شهرستان رشت است. از شمال به بندر انزلی، از شرق به رشت و شفت، از غرب به رضوانشهر و ماسال و از جنوب به فومن مرتبط است. محصولات عمده این شهرستان برنج و چای و نیشکر و کرم ابریشم و چوب صنعتی صنوبر است.
مشخصات صومعه سرا
شهرستان صومعه سرا از شهرستانهایی است که در غرب گیلان واقع شده واز شمال به بندرانزلی و از جنوب شهرستان فومن و از شرق به شهرستانهای رشت و شفت و از غرب به شهرستانهای ماسال ورضوانشهر محدود است.شهرستان صومعه سرا در سال 1338 از شهرستان فومن جدا شد و مرکز آن به شهر صومعه سرا واگذار شد. شهرستان صومعه سرا با وسعتی حدود ۶۳۳ کیلومتر مربع و بر اساس آخرین تقسیمات کشوری دارای سه بخش مرکزی، تولمات، میرزاکوچک جنگلی و هفت دهستان کسما، طاهر گوراب، ضیابر، هندخاله، لیفشاگرد، گوراب زرمیخ، مرکیه، و سه شهر صومعه سرا، مرجغل، گوراب زرمیخ و یکصد و پنجاه و دو روستا میباشد. عرض جغرافیایی شهرستان سی و هفت درجه و هجده دقیقه و طول جغرافیایی چهل و نه در صد و هجده دقیقهاست. مرکز شهرستان یعنی صومعه سرا در فاصلهٔ تقریبی بیست و سه کیلومتری مرکز استان قرار دارد. این شهرستان حدود ۱۴۵۰۰۰ نفر (سرشماری ۷۵)جمعیت داردکه رقمی حدود یک سوم آنها را جمعیت شهری و بقیه را ساکنان روستا تشکیل میدهند. ناهمواریها، جلگه و دشت صومعه سرا از شمال به تالاب انزلی و جنگلهای مناطق تالابی و از جنوب به دشت حاصلخیز و مزارع برنج فومن و در قسمت غرب به مناطق کوهپایهای و جنگلی ماسال محدود است. قسمت بیشتر شهرستان در ناحیه جلگهای قرار داشته و در بخش میرزاکوچک جنگلی ارتفاعاتی باحداکثر هزار و دویست متر ارتفاع که پوشیده از جنگل است دیده میشود که دو منطقه ییلاقی شهرستان به اسامی گندرجی و خونپارجی در همین ارتفاعات وجود دارد. صومعه سرا قبلاً یکی از روستاهای بخش کسما و از توابع شهرستان فومن بشمار میرفت. در گذشته نسبت یه آبادیهای اطراف خود از اهمیت کمتری برخوردار بوده لیکن امروزه به دلیل داشتن موقعیت بهتر از آبادیهای دیگر پیشی گرفته و به صورت مرکز شهرستان از اعتبار برخوردار است. صومعه سرا شهر زیبائی است که میان کشتزارها و باغهای وسیع قرار گرفتهاست برنج و توتون از محصولات مهم صومعه سرا ست و در کنار آن پرورش کرم ابریشم و چایکاری رواج زیادی دارد.
صومعه سرا شهر جدیدی است و به همین اکثر ساختمانها ی آن نوساز هستند. فعالیتهای اقتصادی شهر عمدتاً بر مبادله محصولات کشاورزی روستای اطاف متکی است در محل مناره بازار نزدیک سلجوقیان بر جای ماندهاست این مناره حدود ۲۰ متر ارتفاع دارد. در اطراف صومعه سرا پلها و امامزادهها و آثارزیادی وجود دارد که بسیاری از آنها دارای ارزش تاریخی هستند.
شهرستان صومعه سرا به سه سیستم آبیاری متکی است رودخانه، سدها و کانالهای خطوط شبکه آبرسانی و آب بندانها. از چهل رودخانه جاری در گیلان بیش از ده رودخانه کوچک و بزرگ در شهرستان صومعه سرا جریان دارد که جملگی از ارتفاعات شهرستانهای ماسال و فومن سر چشمه گرفته و پس از طی مسافتی و عبور از روستاهای متعدد به تالاب انزلی منتهی میشوند میزان آبدهی این رودخانهها در تمام طول سال یکسان نیست و معمولاً از اواخر فروردین تا پایان مرداد آب رودخانهها کاهش مییابد و همین رودخانهها علاوه بر نعمتی که به مردم ارزانی میدارند در مقاطعی از سال با طغیان خود موجب ضرر و زیان خصوصاً به بخش کشاورزی میشوند و به طور معمول هر ساله شـاهد آسیب هـای ناشی از آن هستیم.۰ شهرستان صومعه سرا با آب و هوای ویژه خود در اقلیم مرطوب و معتدل قرار داشته و دارای باران فراوان با بیش از هزار میلی متر در سال میباشد. این شهرستان همانند سایر شهرستانهای گیلان در مقابل رطوبت زیاد از گرمای متوسط و جریان هوای مطبوع برخوردار بوده که بادهای مختلف در آن جریان دارند که شدیدترین آن بادگرم زمستانی که از غرب وزیده و در کوتاه مدت رطوبت منطقه را خشک و موجبات خسارت و بعضاً آتش سوزی میشود.
خاک و زمین در شهرستان صومعه سرا به سه گروه تقسیم میشود. خاک تالابی که این خاک در شمال شهرستان و در حاشیه تالاب انزلی تشکیل یافته آب زیر زمینی در این نوع خاکها بسیار نزدیک به سطح زمین و غالباً غرقاب است تا حدودی برای چرای احشام مورد استفاده قرار میگیرد و غالباً مراتع را تشکیل میدهند. خاک جلگهای که معمولاً از رسوبات رودخانهها به وجود آمده و دارای پستی و بلندی اندکی هستند و بهترین خاک برای کشت انواع گیاهان متداول در منطقه خصوصاً برنج است. صومعهسرا در سال 1392 دارای 28 هزار هکتار اراضی زیرکشت برنج بوده است، و این در حالی است که از ایام قدیم کشاورزان در این منطقه به کشت برنج اشتغال داشته اند که نتیجه آن ظهور چند رقم بومی برنج می باشد که در نتیجه انتخاب سنتی توسط کشاورزان حاصل شده اند. خاکهای کوهپایهای که این نوع خاک در دامنهٔ کوههای البرز قرار داشته، عمق خاک نسبتاً خوب بوده و معمولاً دارای شیب جنگلی میباشند و برای کشت گیاهان مناسب هستند. مقدار هجده هزارهکتار از اراضی شهرستان راجنگل تشکیل میدهد که عموماً درارتفاعات و به طور پراکنده در نواحی جلگهای قرار دارندوگونههای جنگلی، افرا، بلوط و توسکا در آن دیده میشود، کاشت صنوبر در سالهای اخیر رایج و شهرستان به عنوان بیشترین تولید کننده این نوع چوب در ایران محسوب میشود.
از ویژگیهای شهرستان وجود تالاب انزلی در شمال آن است که از نظر زیست محیطی، گردشگری و اقتصادی دارای اهمیت ویژه و زیستگاه گونههای مختلف پرندگان بومی و مهاجر و انواع آبزیان میباشد و به عنوان بزرگترین تالاب دنیا محسوب و دارای توانهای بالقوه متعدد میباشدکه یکی از آنها ارزش چراگاهی حاشیه تالاب است و در حاشیه تالاب بینالمللی انزلی ساکنین زیادی زندگی میکنند که اساس معیشت آنان کشاورزی مبتنی بر برنج، صیفی جات، توتون و نیز فعالیتهای جنبی صید، شکار و دامداری مبتنی بر پرورش گاو و گاومیش میباشد. از مهمترین رودخانههای که به تالاب انزلی وارد میشوند میتوان به ماسوله رودخان، قلعه رودخان، پسیخان و... را نام برد. همچنین مناطق حفاظت شده سلکه و سیاه کشیم با اعتبار بینالمللی به عنوان محل امنی جهت زیستگاه پرندگان مهاجر در شهرستان صومعه سرا واقع است.
معماری سنتی روستایی در صومعه سرا به تجربه گرانبهای گذشتگان تکیه داشته و هماهنگ با عوامل محیطی پدید آمدهاست که در چگونگی معماری عوامل آب و هوایی همچون باران مداوم، وزش بادها، طبیعت و مواد موجود در دسترس نقشی اساسی دارد ودر بعضی مناطق نوع خانهها مانند تلمبار، کندوج و... در ارتباط مستقیم با کار کشاورزی است.
به علت یکسان بودن گونه خاک و اقلیم زبان قسمت اعظم شهرستان در منطقه جلگهای گیلکی و در نواحی کوهپایهای و ارتفاعات تنیان در بخش میرزاکوچک جنگلی و همچنین روستاهای طالش محله، چکوور و لارسر در بخش مرکزی مردم با زبان تالشی و در روستای گاز گیشه به علت تعدد کرد مهاجر (از گذشتههای دور) با زبان کردی تکلم میکنند همچنین گروهی آذری زبان به عنوان مهاجر از استانههای اردبیل و زنجان به طور پراکنده و خصوصاً در محلهای موسوم به زیده سرا در شهر صومعه سرا سکونت دارند.
آداب و رسوم
آداب و رسوم رایج در شهرستان صومعه سرا که برخی به فراموشی سپرده شده را میتوان به شرح زیر برشمرد: لافند بازی که بیشتر در جشنهای عروسی، عید نوروز و یا در بازارهای هفتگی اجرا میشد، کشتی گیله مردی که امروزه همچنان پا برجاست و یادگار قدرت و دلاوری مردم این خطهاست و ریشه در تاریخ دارد، نوروز خوانی که از رسوم آخر هر سال است و هم اکنون کم و بیش رواج دارد و نماد ورود بهار میباشد، عروس گوله از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار میرفت این نمایش همراه با آواز دارای مفاهیم اخلاقی و تزئینی خاصی بود. گولِ گولِ چارشمبه از مراسم کهن ایرانیان که در گیلان و در صومعه سرا با عنوان چهارشنبه سوری رایج است که در غروب سه شنبه آخر سال و در شب چهارشنبه انجام میشود و هنگام پریدن از آتش میخوانند: زردی بشه، سرخی بایه، نکبت بشه دولت بایه. سیزده به در به عنوان آخرین مراسم نوروز که مردم بیشتر به کنار رودخانهها و در دل جنگلها میروند و به صورت گروهی آخرین روز نوروز را گرامی میدارند. شب چله که از مراسم باستانی ایرانی است که معمولاً چنین شبی اهل خانواده و خویشان گردهم میآیند و معمولاً از تنقلات و آجیل استفاده مینمایند. گِشه بوری که یکی از مراسم مربوط ازدواج بوده که این مراسم با صدای ساز و نقاره و ترانه خوانی و شادمانی عروس و داماد و دیگر مهمانان همراهاست. همچنین زیارت عتبات عالیات خصوصاً زیارت مشهد مقدس و اخیراً سوریه و کربلا پس از برداشت محصول برنج، عزاداری ماه محرم که همچون سایر مناطق ایران مردم شهرستان آداب و رسوم ویژه برای سوگواری حسین بن علی (ع) دارند. معمولاً مردم در روزهای نهم و دهم محرم به زادگاه خود میآیند و در جمع بستگان و آشنایان در مراسم عزاداری شرکت میکنند و مراسم سوم امام(امام حسین علیه السلام) هر سال در طاهر گوراب با حضور هیئتهای زنجیرزنی و سینه زنی از نقاط مختلف گیلان با شکوه خاصی برگزار میشود و دهها هزار نفر از نقاط مختلف گیلان و حتی ایران و روستاهای دور و نزدیک جهت شرکت در مراسم سوم امام به سوی طاهر گوراب روانه میشوند. بازارهای محلی و هفتگی در شهرستان از رونق فراوان برخوردار است که یکی از مراکز مراودههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم به شمار میرود.
جاذبههای گردشگری و مکان های مذهبی
از آثار تاریخی این شهرستان نیز میتوان به مناره گسکر روستای مناره بازار دهستان طاهرگوراب، آثار بجا ماندنی از پل خشتی در روستای پردسر، پل خشتی گازرودبار، سید خروسه در هفت دغنان ضیابر که بعضاً به وسیله سازمان میراث فرهنگی در حال مرمت و بازسازی است. مناره گسگر:این مناره در روستای مناره بازار دهستان طاهرگوراب از توابع شهرستان صومعه سرا و در ۳۶ کیلومتری غرب شهرستان رشت واقع شدهاست. مناره گسگر در سر راه یک جاده قدیمی معروف به جاده شاه عباسی واقع شدهاست و یاد آور منارههای عظیم سلجوقی در دیگر مناطق ایران است. ارتفاع مناره گسکر ۲۹ متر و قطر آن در پایه ۷ متر و در بخش فوقانی ۳۵/۲ متر است و مناره شکل مخروطی دارد. یک ستون نگهدارنده در وسط به عنوان تکیه گاه به ابعاد ۵۵×۵۵ سانتیمتر به پلکان مارپیچ داخلی و جدارهٔ بیرونی مناره ایستائی دادهاست. هیچ کتیبهای که تاریخ بنا و بانی آن را معرفی کند، وجود ندارد. مناره با آجرهای مربع شکل به ابعاد ۱۳×۱۳ سانتیمتر و قطر ۶ سانتیمتر بنا گردیده و جز در قسمت فوقانی که دو نوار آجرکاری تزئینی آن را زینت داده، در سایر قسمتها کاملاً ساده و بدون آلایش است. با توجه به شکل مناره و مصالح بکار رفته در آن میتوان مناره گسگر را در ردهٔ میلها و منارههای دورهٔ سلجوقی قرار داد. این مناره در زلزله ۱۳۶۹ گیلان به شدت آسیب دید. همچنین ساختمانی واقع در کسما که مقر مبارزان جنگل و بنام عمارت معروف است اشاره کرد. از بازارهای عمده، بازار مرجقل، ضیابر، گوراب زرمیخ، صومعه سرا و پنجشنبه بازار طاهرگوراب که دیگر رونق ندارد را میتوان نام برد. وجود بیش از ۱۸۰ مسجد و بقاع متبرکه در اقصی نقاط شهرستان معرف مذهبی بودن این دیار و علاقه آنان به ائمه اطهار است. شهرستان صومعه سرا از مناطق زیبا و دیدنی استان گیلان است که به دلیل ناشناخته بودن از دید مسافران و حتی مردم این شهرستان دور ماندهاست. ناشناخته ماندن این شهرستان موجب شده تا نتواند به عنوان یک منطقه گردشگری برای مسافران جاذبه داشته و دیدنی به نظر آید. شهرستان صومعه سرا به دلیل قرار گرفتن در حاشیه جنوبی تالاب انزلی سالانه پذیرای پرندگان مهاجری از قبیل کیلار، فیلوش، خوتکای پرسفید و معمولی است که برای هر مسافری زیبا و خاطره انگیز است. در مدخل ورودی این شهر یک هتل به نام ابریشم وجود دارد که از نظر پذیرایی و اقامتی تاحدزیادی میتواند در حل مشکلات مسافران نوروزی مثمر واقع شود. منطقه زیبا و کوهستانی «تنیان» واقع در بخش میرزاکوچک یا گوراب زرمیخ صومعه سرا از نقاط زیبای طبیعی به شمار میرود که به دلیل طبیعت فرح انگیز و نشاط آور، منحصربهفرد و از جاذبههای طبیعی این شهرستان است. از مکان های مذهبی این شهرستان می توان به بقعه آقا سیدجعفر آقا و سیده خدیجه و سیده نساء نام برد.در اکثر روستاهای صومعه سرا هم بقعه هایی وجود دارد که می توان آنها را هم در فهرست مکان های مذهبی این شهرستان قرار داد مانند امامزاده آقا سید پیر عباس که در روستای سیاه تن و درجوار رودخانه واقع است.
کتابخانههای عمومی
در سال ۱۳۴۹ عدهای از دوست داران کتاب در شهر صومعه سرا اقدام به تشکیل انجمن کتابخانهها نمودند. در اواخر این سال، شهرداری شهر صومعه سرا ۱۵۰ متر مربع زمین جمعیت احداث کتابخانه در اختیار انجمن گذاشت در بهمن سال ۱۳۵۱، این کتابخانه بازدید بنای ۱۳۰ متر و با صرف مبلغ ۴۰۰ هزار ریال هزینه و ۲۱۰ جلد کتاب اهدایی فعالیت خود را آغاز نموده غیر از کتابخانه مزبور چند کتابخانه دیگر در سطح این منطقه قرار دارد که به قرار ذیل است: کتابخانه عمومی گوراب زرمیخ، کتابخانه عمومی طاهرگوراب، کتابخانه عمومی شهید مجیدی لیف شاگردو.... کتابخانه جامع شهر صومعه سرا تحت عنوان کتابخانه باقرالعلوم در سال جاری احداث و هم اکنون در حال خدمت رسانی میباشد. صومعه سرا همچنین با داشتن 96 درصد باسواد در رده باسواد ترین شهرستانهای ایران نیز بشمار میرود.
صنایع دستی
صنایع دستی استان گیلان شامل: «گلیم بافی، سرامیک سازی، بامبوبافی، مرواریدبافی (سبدبافی) قلاب دوزی، نازک کاری چوب، چموش دوزی، تولیدات دست بافت، معرق و مینیاتور، فرش بافی و... میباشد که از میان آنها ۱- حصیربافی که با ساقه گیاه لی (گیاه مرداب) و صوف انجام میشود، سرامیک سازی، تولیدات دست باف و... خاص صومعه سرا است.
ابریشم
شهرستان صومعه سرا را در واقع میتوان خاستگاه ابریشم ایران دانست، ابریشم در واقع مهمترین و شاخصترین صنعت و سوغات صومعه سرا محسوب میشود که مطمئناً در کل کشور ایران بی همتاست. هرچند گیلان از نظر تعداد کارخانههای مربوط به صنعت ابریشم محدود است ولی صومعه سرا از این نظر بسیار غنی است والبته جای پیشرفت فراوان نیز دارد. همچنین این چند کارخانه موجود در صومعه سرا در کل کشور نیز از اهمیت بسزایی در صنعت نوغان کشور محسوب میشوند.
کارخانههایی که در گیلان به جمع آوری پیله کرم ابریشم و خشک کردن و انبار کردن و عرضه آن به بازار هستند بسیار محدودند و در محدوده صومعه سرا قرار دارند، شامل:
۱- کارخانه پیله خشک کنی کسماء که بهوسیله شرکت پیله ور ساخته شد ولی دستگاه آن که ژاپنی است بهوسیله شرکت ایران نصب شدهاست.
۲- کارخانه پیله خشککنی طاهرگوراب که دستگاه آن از نوع ژاپنی جدید است. در حال حاضر تنها شرکت ابریشم کشی شرکت (صنایع ابریشم گیلان) میباشد که سرمایه آن ۵۰۰ میلیون ریال بود. این کارخانه در روستای «شارم» از بخشهای اباتر صومعه سرا در فاصله ۸ کیلومتری این شهر است طبق آمار بدست آمده صومعه سرا فاقد زمین زیر کشت بار و پیله نوغان و تولید تعداد نوغاندار است و دارای ۲ شعب تعداد تخم (جعبهاست)
۳. در ایران ۴ کارخانه ابریشم کشی وجود دارد اولین واحد در شهرستان صومعه سرا دومین واحد در رشت که تعطیل میباشد و سومین واحد شرکت صنایع ابریشم شرق گیلان واقع در شهرستان لنگرود که با تولید سالیانه ۱۲۵ تن نخ ابریشم بزرگترین واحد تولیدی کشور میباشد و چهرمین واحد ابریشم طوس که در مشهد مقدس واقع شدهاست
وجه تسمیه صومعه سرا
شهر ستان سوماً سرا را که به غلط صومعه سرا نگاشته اند، به معنی دیر یا عبادتگاه راهبان نصاری است . این نام به هیچ وجه با توجه به سابقه تاریخی این شهر تناسب ندارد . با توجه بــه اینکه، این نام در تلفظ عامیانه اهالی این شهر سوماً،نه صومعه ادامی گردد. نــام سومـا سرا از ترکیب سه واژه ( سو + «ما » یا «مان» + سرا ) به وجود آمده است . واژه « سو » بــه معنی روشنایی و نور است . واژه «ما» همان پسوند «مان » کــه در کلماتـی مــثل ساختمـان و خانمـان آمـــده است، و معنــی جایگـاه را مــی دهد . پسوند «سرا » نیز کـه بـه دنبال آبادی های زیادی آمـــده معنی محل و مکان را می دهد . بنابر این بـه نظر مـی رسد کـــه نـام سوماً سرا بـه معنـی محلـی است کـــه دارای جایگـــاه روشن و دلبــاز است ، یـا محلی است کــه از چشماندازی روشن و زیبا بر خوردار است .
جغرافیای صومعه سرا
پوشش جنگلی
در قسمت کرانههای تالاب انزلی، جنگلها خاص نواحی مردابی به مقادیر زیادی دیده میشود. در جنگلهای منطقه انواع درختان، راش، توسکا، افرا نمدار، ممرز، سپیدار، اوجا، خرمالو، ارس، گردو و انجیل، و از همه مهمتر صنوبر وجود دارد. در صومعه سرا مناطق ییلاقی وجود ندارد ولی در قسمت دشت آن به مساحت ۱۱۵/۱۷ هکتار غنی میباشد بیشتر گیاهان مراتع از انواع: مارجنگ، پونه، پیرگیاه، شبدر، هویچ وحشی، شاه پسند، گزنه و... تشکیل شدهاست.
کوهها
شهرستان صومعه سرا کلاً در ناحیه جلگهای قرار گرفته و به غیر از تعدادی کوه کم ارتفاع فاقد کوه و قلل است. کوه خمباراجی (خمبارژی) با ارتفاع ۹۴۶ متر در محدوده دهستان گوراب زرمیخ (تنیان) در ۲۰ کیلومتری غرب شهرستان صومعه سرا و کوههای سیاهکوه، سفیدلنگان کوه و پلنگ دره کوه حداکثر ارتفاعشان به (۱۲۰۰) متر میرسد
رودخانهها
رودخانههای مهم شهرستان صومعه سرا عبارتاند از:
۱- پیش رود: این رودخانه از اتصال رودخانههای قلعه رودخانه و گشت رودخان شهرستان فومن تشکیل شده که از روستاهای صیقلان گوراب، ماتک، لیف شاگرد عبور نموده و از کنار روستای سیاه درویشان به تالاب انزلی میریزد که آن رودخانه در روستای سیاه درویشان که میرسد به نام رودخانه جمعه بازار نامیده میشود.
۲- شاندری: این رودخانه از کوههای توالش سرچشمه میگیرد و از کناره صومعه سرا به سمت شرق انحراف یافته و به رودخانه مرغک ملحق میشود و وارد تالاب میشود.
۳- پلنگ رود: این رودخانه از سیاه کوه صومعه سرا سرچشمه گرفته و وقتی به دهستان صومعه سرا رسیده معروف به «ماسوله رودخان» میشود این رود بعد از گوراب به سمت شمال شـ\رق و بعد از فتمه سر وارد تالاب میشود و از دیگر رودخانهها رودخانه پسیخان و گازروبار است
نوخاله
یکی از روستاهای سرسبز صومعه سرا نوخالهاست در فاصله کمی از این روستا و در ساحل رودخانه عریض و بسیار زیبای نوخالیه مرتع سبز وسیعی خود نمایی میکند که محل نگهداری و قرق اسبها و گاوها است. این صحنه بسیار زیبا و دیدنی است این رودخانه با گذشتن از چند روستااز روستای سرسبز و توریستی سیاهدرویشان گذشته و به تالاب انزلی میرسد. صوفیان ده یکی از دهات بسیار زیبای این منطقه صوفیان ده میباشد این ده طبیعت بسیار زیبایی دارد در این ده مجموعه تفریحی توریستی قشنگی بنام گلبانگ دادو احداث شدهاست
مشخصات اقلیمی (آب و هوا، بارش و باد)
آب و هوای شهرستان صومعه سرا در مجموع مرطوب جلگهای و فصلهای مختلف سال دارای شرایط مطلوب میباشد. از این نظر این منطقه با آب و هوای ویژه خود در اقلیم مرطوب و معتدل قرار داشته، دارای باران فراوان با ۳/۹۷۲ میلی متر در سال و متوسط ۸۱ میلی متر و میانگین رطوبت ۸۹ درصد، متوسط درجه حرارت سالیانه ۶/۱۶ درجه سانتیگراد و حداکثر حرارت مطلق متوسط ۱/۲۹ درجه سانتی گراد و حداقل حرارت مطلق متوسط ۹/۸ درجه سانتیگراد در فصول مختلف سال که کلاً ویژگیهای شهرستانهای ساحل غربی دریای خزر دارد. این شهرستان همانند سایر شهرستانهای گیلان در مقابل رطوبت زیاد از گرمای متوسط و جریان هوای مطبوع برخوردار بوده و بادهای مختلف الجهت در آن جریان دارند که شدیدترین شان باد گرم زمستانی است که از غرب میوزد و ظرف یکی، دو روز رطوبت منطقه را خشک و موجب خسارت شدید کشاورزی و آتش سوزیهای مهیب در شهر و روستاها و یا جنگلها میگردد. در فصل بهار و پاییز، وزش باد از جانب دریا بوده که موجب افزایش تراکم بخار در دامنه ارتفاعات غربی و ریزش باران میگردد متوسط گرمترین ماه سال تیر و مرداد با (۸/۳۶ و ۴/۳۶) درجه سانتیگراد و متوسط سردترین ماه سال بهمن و اسفند با ۵ و۷ درجه سانتیگراد است و متوسط پربارانترین ماه سال مهر و شهریور با ۱/۱۶۱ و ۵/۱۴۳ میلی متر و کم بارانترین ماه سال فروردین و دی با ۴/۶ و ۸/۲۶ میلی متر و میزان بارندگی سالانه ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیمتر میباشد. بادهایی که در منطقه میبارند عبارتاند از: باد جنوب شرقی، باد جنوب، باد ژیروس، باد غرب، باد شرق، بادنورد از شمال شرقی و پر بادترین ماه سال آبان با ۷ متر سرعت و کم بادترین ماه سال تیرماه با ۳ متر سرعت میباشد.
خاک
خاک شهرستان صومعه سرا به سه تیپ «فیزیوگرافیک» تقسیم میگردد که وضعیت آنها از نظر مساحت و درصد بدین قرار خواهد بود: جلگهای به مساحت ۵۷۲۰۰ مترمربع با ۶/۹۲ درصد کوهپایهای با مساحت ۲۹۰۰ مترمربع با ۱۷/۴ درصد کوهستانی با مساحت ۱۷۰۰ مترمربع ۱۷/۲ درصد. در این ناحیه با توجه به نوع آب و هوا و نوع کشت میتوان به خاک قهوهای و خاکستری پودر رزولیک اشاره نمود که مخصوص مناطق جنگلی بوده و در کشت چای بسیار مفید میباشد. اکثر جنگلهای تراشیده شده یا به صورت پراکنده دیده میشود. شیب بسیار تند فرسایش و آب روی متوسط از محدودیتهای اساسی این اراضی میباشد. در مجاورت کوههای جنگلی کم ارتفاع به سمت غرب شهرستان کوههای مرتفع و جنگل به وسعت نه چندان زیاد که در برخی قسمتها، خاکهای سنگلاخی کم عمق دیده میشود که شیب بسیار تند و تیز در این نقاط با آب روی متوسط از ویژگیهای آن میباشد.
دانشگاههای صومعه سرا
دانشکده فنی و مهندسی صومعه سرا (میرزا کوچک خان)
داشکده منابع طبیعی صومعه سرا (دانشگاه گیلان)
دانشکده پیراپزشکی صومعه سرا
دانشگاه جامع علمی - کاربردی مرکز صومعه سرا
دانشگاه پیام نور صومعه سرا
دانشگاه آزاد اسلامی واحد صومعه سرا
دانشکده فنی حرفه ای صومعه سرا
لاهیجان
لاهیجان که دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است، مرکز شهرستان لاهیجان، بزرگترین شهر شرق استان گیلان و ۹۵ مین شهر پرجمعیت ایران است. این شهر در ناحیه کوهپایهای قرار دارد و تپهماهورهای آن را بوتههای چای پوشاندهاست. این شهر در شرق سفیدرود و در ارتفاع ۴ متری قرار دارد. این شهر در سال ۲۰۰۶ با ۷۱،۸۷۱ نفر جمعیت سومین شهر پرجمعیت گیلان (پس از رشت و انزلی) بود، گرچه زمانی شهر اصلی و مرکز اداری (دارالملک) کل ایالت و پایتخت تاریخی بیه پیش بود.
وجه تسمیه
دربارهٔ وجه تسمیهٔ «لاهیجان»، نظریات مختلفی وجود دارد.
شهر ابریشم
عدهای معتقداند این نام ریشه در ویژگی اقتصادی این شهر دارد. به گونهای که واژهٔ لاهیجان عربیشدهٔ لاهیگان است و لاهیگان مرکب است از لاهیگ +ان (لاهیگ = بافتنی و ان = پسوند مکانی) و به معنی مکان یا شهر بافندگان یا نساجان یا ابریشمبافان است. در تجزیهای دیگر، لاه در پارسی میانه (پهلوی) به معنای ابریشم است و در برهان قاطع به معنای پارچهٔ ابریشمی سرخ آمدهاست و جان پسوند مکان است. در نتیجه لاهیجان به معنای «شهر ابریشم» است. اشپیگل محقق آلمانی در کتاب «حملات روسیان به سواحل کرانه خزر» نام لاهیجان را به معنی «شهر ابریشم» میداند. لاه به معنی ابریشم است و یج و ج پسوند نسبت است مانند یوشی و یوشیج و یا لار و لاریج. در نتیجه لاهیج به معنی ابریشمی است و ان پسوند مکان. در نتیجه لاهیجان به معنی مکان ابریشمی است.
انتساب به لاهیج بن نوح
در افسانهها بنای شهر لاهیجان به لاهیج ابن سام ابن نوح نسبت داده میشود ولی در جغرافیهای اولیه عربی هیچ ارجاعی به این مسئله وجود ندارد.
دارالاماره
این شهر در گذشته در دورانی از استیلای اعراب و سیطرهٔ خلافت دارالاماره یا دارالامان هم نامگذاری شده بوده که به تدریج بار دیگر نام ایرانی خود را بازیافته، نخست لاهیجان المبارک و سپس لاهیجان خوانده شدهاست.
شهر لاهیجان در قرون سوم تا پنجم هجری در محل روستای فعلی چفل، در میانهٔ راه امروزی بازکیاگوراب به سیاهکل قرار داشت و از قرن پنجم کم کم به محل امروزی انتقال یافت و از ابتدای قرن ششم هجری تبدیل به مرکز حکومت سادات مویدی شد و سپس ناصروندان بر آن چیره شدند. از قرن هشتم، سادات کیایی حکومت خود بر لاهیجان را آغاز کردند و دوران شکوه لاهیجان دوران حکومت کیاییان است.
تاریخ
لاهیجان از قدیمی ترین شهر های گیلان است به طوری که در زمان اشکانیان دژی در 6کیلومتری شهر به نام کهندژ وجود داشته است.این دژ تا زمان حمله ی مغولان در قرن هفتم پا برجا بود که بعد آن رو به ویرانی نهاد.پیش از اسلام شهر از سه بخش کهندژ، شهرستان و بازار تشکیل میشد که در سال 709ه.ق(یا در 705ه.ق) با حمله اولجایتو ویران گشته و 20 سال بعد در سال 729ه.ق از نو بنا شد. تا قرن چهارم بیه پیش (سرزمین شرق گیلان که لاهیجان را شامل میشود) تابع سلسلههای دیلم بود که زمانی بر منطقه حکم میراندند. تازه از اول قرن چهارم هجری بود که مرکزیت منطقه از کوه به جلگه منتقل شد. سپس لاهیجان به قلمرو خاندان کوتم (در منطقه رانکوه)، که بنیانگذار اش ناصرالدین حسن بن علی اطروش (متوفی به ۳۰۴)، شیعه زیدی را به بیه پیش آورد پیوست (بیه پس، غرب سفیدرود سنی ماند). متعاقباً شاخهای از یک خاندان محلی، ناصروند، بود که بر شهر حکم راند و علیه قوای الجایتوی ایلخانی در ۷۰۶ مقاومتی بی ثمر را ترتیب داد. به هرحال این خاندان پس از سقوطش با دختر یک سردار مغول وصلت کرد و بر دیگر امرای گیلان سروری یافت. در این زمان لاهیجان به همراه فومن، در غرب، شهر اصلی گیلان بود. «شهری بود با اندازه قابل توجه؛ ابریشم زیادی در آن تولید میشد و برنج و ذرت در آن کشت میشد، و همچنین پرتقال و مرکبات و دیگر میوههای مناطق گرم». لاهیجان اولین عصر طلایی خود را در قرن نهم، در پی دورهای از جنگهای خونین با بیه پس، در قرن هشتم، تجربه کرد. حکمرانی خاندان ناصروند پایان یافت و خاندان کیا جانشین آن شد که از ۶۸- ۱۳۶۷ تا ۱۵۹۲ که گیلان ضمیمه تاج ایران شد، حکومت کرد. در قرن پانزدهم کیا نه تنها بر بیه پیش که بر قزوین، طارم، سلطانیه، ساوه، زنجان، فیروزکوه، تهران، ری و ورامین حکومت میکرد. دیگر دوره مهم در تاریخ شهر نقش مهم ولی غیر مستقیم کیا هنگام ظهور سلسله صفوی است که ادعای داشتن تبار علی زبن العابدین امام چهارم شیعه را میکرد. با این انضمام به امپراطوری و انتخاب رشت به عنوان مرکز فرمانداری ایالت شروعی بر افول لاهیجان، بود. راه قزوین به دریای خزر از طریق رشت و سفیدرورد جایگزین مسیر قزوین لاهیجان با کاروانسراهای کوهستانی اش (توتکی و سرداب) و پل با شکوه انبوه آن بر رود شاهرود شد.
به نظر نمیرسد لاهیجان برای جغرافیدانان اولیهٔ عرب شناخته شده بوده باشد، گرچه حدودالعالم که اول بار به عنوان لاهجان بدان اشاره میکند، آن را یکی از هفت منطقه بزرگ جنوب شرق گیلان در بیه پیش میداند. در سالهای میانی قرن سوم، بخشی از قلمروهای جستانیان یا وهسودان بن جستان جستانی بود که پهنه گیلان و مناطق داخلی دیلم را در بر میگرفت. لاهیجان در سال ۷۰۵ ه. ق به دست اولجایتو فتح شد و امیر تیمور به آن لشکر کشید. پس از تیمور، سید امیر بیک و نوادگان وی –از سادات کیایی– بر شهر لاهیجان حکومت کردند. پس از سقوط حکمرانان کیایی، حاکمان صفوی در این شهر حکومت کردند. از حوادث ناگوار و مهم در تاریخ لاهیجان، طاعون در سال ۷۰۳ ه. ق، آتشسوزی سال ۸۵۰ ه. ق و اشغال آن توسط روسها در سال ۱۷۲۵ میلادی است. در سال ۱۲۳۰ ه. ق لاهیجان دچار زلزله شد و در سال ۱۲۴۶، بار دیگر طاعون در آن کشتار کرد.
فرمانروایان بیه پیش عموماً میتوانستند قدرت شان را از جلگه به درون کوهها و حتی در برخی زمانها (از جمله سادات کارکیایی) به جنوب البرز بگسترند. آن گاه در آنجا (بیه پیش) خاندانی از کوتم یا هوسم در منطقه رانکوه که مرکزش در لنگرود در شرق لاهیجان بود ظهور کردند. این خط توسط ناصرالدین الحسن بن علی الاطروش علوی که تشیع زیدی را به منطقه کاسپین معرفی کرد بنیان نهاده شد؛ زین رو شرق گیلان شدیداً تحت تاثیر شیعه قرار گرفت، در حالیکه دکترینهای سنی از جمله حنبلیسم در بیه پس عمده بود. قدرت سیاسی خاندان الاطروش طی دهههای میانی قرن چهارم تضعیف شد و عمدتاً در طبرستان در شرق متمرکز شد، ولی سادات ناصری به دلیل اعتبار مذهبی شان در منطقه کاسپین تاثیرگذار ماندند.
دودمان بوییان که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند در سده چهارم از لاهیجان بر خاستند. این سلسله دیلمی در دوران فرمانروایی خود به بغداد لشکر کشیدند و خلیفه عباسی را شکست دادند.
تاریخ لاهیجان در دوره بعد مبهم است؛ ولی احتمال دارد که جستانیان پس از این که مناطق مرتفع دیلم به دست مظفریان یا سالاریان یا لنگریان طارم افتاد از قدرتشان در آنجا دفاع کردند و این «شاه جستانی دیلم» بود که در قزوین در برابر سلجوق طغرل بیگ در ۴۳۴ گردن فرو نهاد.
حکومت ناصروندان
پس از آن شاهد خاندانی با ریشه محلی به نام ناصروندان هستیم که از لاهیجان بر بیه پیش حکومت میکردند. داستان ریشه گرفتن آنها از ناصر الدوله بن سبکتگین برادر محمود غزنوی که در تاریخ الجایتوی عبدالله بن علی کاشانی نقل شده کاملاً خیالی ست و نام ناصروند آشکارا به یک ارتباط واقعی یا فرضی با تصدی ناصرالدین الاطروش بر قدرت مربوط است. در زمان هولگو ایلخان مغول، جمال الدین شلوک بن شلوک نصیروند در لاهیجان حکم میراند، چند دهه بعد در دوره الجایتو خاندان به دو شاخه شلوک بن سالار در کوتم و نوپادشاه در لاهیجان تقسیم کرد. این آخری وقتی ایلخانیان به گیلان آمد در لاهیجان در ۷۰۶ تسلیم او شد و دختر یکی از فرماندهان مغول را گرفت و بر دیگر شاهزادگان گیلان سروری گرفت. رشید الدین ثروت و اعتبار نوپادشاه در این زمان شهادت میدهد. خود لاهیجان در حال رشد بود و حمدالله مستوفی لاهیجان و فومن را دو شهر بزرگ گیلان مینامد. در نزدیکی لاهیجان تولید ابریشم و بافندگی به طور فعالی انجام میشد و ذرت، برنج، پرتقال و دیگر میوههای شبه استوایی کشت میشد.
حمدالله مستوفی درباره لاهیجان نوشتهاست: «از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات فدک و عرض از خط استوا لح شهری بزرگ است و دارالملک جیلانات آبش از جبال بر میخیزد و حاصلش برنج و ابریشم و اندک غله میباشد و نارنج و ترنج و میوههای گرمسیری فراوان است.»
لاهیجان در زمان اولجایتو ضرابخانه داشته که سکه ضرب میکرده نمونههایی از سکههای دوران ابو سعید بهادرخان اولجایتو، فتحعلیشاه قاجار و شاه طهماسب صفوی مشاهده شده که در لاهیجان ضرب شدهاند.
حکومت کیاییان
بیه پیش در نتیجه نزاع بین سران متعدد محلی در دوره قرن هشتم آسیب دید و حکومت ناصروندان که قبلاً یک بار در لاهیجان در آن وقفه افتاده بود تا ۷۹۲ کاملاً از بین رفت و سید هادی کیا سرور بیه پیش شد. سادات کارکیایی از ۷۶۹ تا (با تلافی جوییهای مختصری از آخرین ناصروندان) ۱۰۰۰ در آنجا حکومت کردند. اولین عضو این خانواده که خود را کاملاً مستقل کرد سید امیر کیا بود. پسرش سید علی کیا به کمک سادات مرعشی مازندران خود را سرور همه بیه پیش کرد و تا قزوین و تارم و شمیران پیشروی کرد؛ و سید رضی کیا خاندان محلی هزاراسپیان و اسماعیلیان را مجبور به فرار از کوههای جنوب لاهیجان کرد. به همین ترتیب میرزا علی بن سلطان محمد کیا (حکومت ۸۸۳ - ۹۱۱) در اوج قدرتش قزوین، تارم، سلطانیه، ساوه، زنجان، فیروزکوه، تهران، ری و ورامین را زیر سلطه داشت.
از آخر قرن نهم اطلاعات تاریخنگاران محلی کاسپی چون ظهیرالدین مرعشی با تاریخهای صفوی کامل میشود، علاقه آخری به دلیل نقش مهم ایفا شده توسط میرزا علی کیا در پناه دادن به اسماعیل بن حیدر صفوی جوان متمرکز است. اسمایعل از ۱۴۹۳ تا ۱۴۹۹ در کوههای لاهیجان تحت تربیت صوفیان به دور از کودکان، زنان و با سوگند شهادت میزیست. به دلیل قرارگرفتن بقعه شیخ ابراهیم زاهد، پیر و مرشد شیخ صفی الدین صفوی در روستای شیخانبر در راه لاهیجان-لنگرود، خاندان سلطنتی آینده ایران از قبل پیوندهای نزدیک با منطقه لاهیجان داشت. زمانی که اسماعیل از آق قویونلوها فرار میکرد میرزا علی از او پذیرایی کرد و دانشور لاهیجانی شمس الدین لاهیجی را برای استادی برای آموزش او گماشت. او در ۹۰۵ که ۱۱ سال بیشتر نداشت لاهیجان را برای به دست گرفتن قدرت ترک کرد و نهایتاً بر آق قویونلوها پیروز شد و آذربایجان را فتح کرد. در طی قرن دهم بیه پیش و کارکیاها از ۹۰۹ تا انضمام نهایی منطقه به امپراطوری صفوی در ۱۰۰۰ خراجگزار آنها شدند. در ابتدا، یک حاکم قزلباش برای نظارت بر کارکیائیان گماشته شد و سپس در سالهای میانی قرن، امرای سلطنتی از جمله برادر و دو پسر شاه تهماسب اول به عنوان فرماندار عمل میکردند. کارکیا سید احمد بن علی (حکومت: ۹۴۳-۹۷۵ و ۹۸۵ -۱۰۰۰) به دستور شاه تهماسب مذهب اثنی عشری را جایگزین زیدیه کرد ولی وقتی شروع به توطئه با عثمانیان کرد و خواست برای حمله به قزوین به شیروان و لاهیجان سرباز بفرستند از چشم شاه افتاد. شاه تهماسب گیلان را اشغال کرد و خان احمد را اسیر کرد. او نه سال بعد با شاه اسماعیل دوم و محمد خدابنده اخوت برقرار کرد و به حکومت برگردانده شد. ولی او به ارتباط با عثمانیان ادامه داد و در ۱۰۰۰ عباس به لاهیجان آمده و احمد به شیروان و سپس استانبول گریخت و آنجا درگذشت.
شاه عباس پس از آواره کردن خان احمد خان و ورود به لاهیجان دستور داد باغی را که در مقابل قصر خان احمد خان بود و انواع گلها و اقسام میوهها در آن دیده میشد خراب و به زمین بازی چوگان و قپقاندازی تبدیل کردند و پیرامون آن را درخت کاشتند. او همچنین دستور داد باغ بیشه دژ خان احمد خان را که از آثار بزرگ بود، ویران کردند و به این ترتیب اثری از دودمان کیائیان گیلان بویژه خان احمد خان نگذاشتند، زیرا وی پسری نداشت که حفظ نام او نماید.
حالا دیگر همه گیلان تحت انقیاد یک وزیر مرکزی بود و پس از مرگ دارنده امتیاز و سردار فتح کننده آن فرهادخان در ۱۰۰۸ تا آخر سلسله صفوی جزو اراضی خاصه شد. از آن زمان تاریخ گیلان فقط به طور پراکنده پرحادثه بودهاست. در دوره شاه سلیمان اول در جنوب روسیه شورش قزاقان استپان رازین اتفاق افتاد و یورشهایی به اراضی ایرانی در ساحل خزر رخ داد و نیروهایی در بیه پیش قاضیان صوفی جمع شدند. در دوره اشغال گیلان توسط روسیه بین ۱۱۳۶ تا ۱۱۴۷ آنها دو پایگاه در لاهیجان ساختند و در دوره جمهوری شورایی گیلان شهر یک بار دیگر زیر نفوذ روسها قرار گرفت. بنا به گملین جهانگرد در ۱۷۷۲ لاهیجان هفت سال قبل به هدایت الله خان فومنی تسلیم شده بود. بعداً کنترل قاجاری در آن مستقر شد ولی آخرین حاکم موروثی لاهیجان، میرزا احمد خان سالار مؤید، توسط دولت مشروطه در ۱۹۰۷ برکنار شد. آثار تاریخی این شهر شامل مقابر متعدد سادات کارکیایی ست. اهمیت تجاری لاهیجان به عنوان مرکزی برای صنایع ابریشم و توتون محلی گیلان و مرکزی برای پرورش مرکبات است؛ چای اولین بار در ۱۹۱۴ وارد منطقه خزر شد و بعداً رضا شاه متخصصین چینی را برای شروع کشت آن در کوهپیایههای لاهیجان که به جلگه ساحلی میپیوندد استخدام کرد.
شأن و شکوه لاهیجان در زمان خان احمد خان است. خان احمدخان یکی از حاکمان لاهیجان در قرن دهم است و کمتر حاکمی در گیلان چنین قدرتی را به خود دیدهاست و لاهیجان از این نظر در دوران طلایی خود بود.
شهرستان لاهیجان به گواهی تاریخ در گذشته مرکز حکومت بیه پیش بوده و وسعت آن سرزمینی از سفیدرود تا چالوس را در بر میگرفتهاست.
دوره معاصر
دومین دوره طلایی لاهیجان در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شروع شد. توسعه نوغانداری و تجارت ابریشم و کشت چای منجر به تجدید حیات شهر شد. رابینو در این خصوص در اوایل قرن بیستم نوشتهاست: «این شهر مرکز تجارت ابریشم و چندین ساختمان با سقف فلزی برای خشک کردن پیلهها در آن توسط کنسرنهای فرانسوی و شامی بنا شدهاست». در ۱۹۰۲ در لاهیجان بود که اولین کشت چای به ابتکار کاشف السلطنه کنسول وقت ایران در هند که ۳۰۰۰ دانه چای آسامی را به کشور قاچاق کرد آغاز شد. زان پس تپههای لاهیجان تدریجاً از باغات چای پوشیده شد و کارخانهها برای فراوری چای در شهر و حومه اش تاسیس شد (اولین کارخانه در ۱۹۳۲ تاسیس شد). چای لاهیجان، که به خاطر تندی و عطرش شناخته میشود نوشیدنی محبوب ایرانیان شدهاست. لاهیجان در جریان نهضت جنگل که در پی انقلاب مشروطه گیلان را شعله ور کرد مرکزی برای خیزش سیاسی شد. در بیه پیش شورش توسط دکتر حشمت (اعدام ۱۹۱۹) سازماندهی شد. او کانال آبی حفر کرد که تا به امروز با عنوان حشمت رود نام او را بر خود دارد و سرزمینهای شمال لاهیجان را آبیاری میکند. در جریان جنگ جهانی دوم هواپیماهای روسی در ۷ شهریور ۱۳۲۰ این شهر را بمباران کردند که منجر به کشتن عدهای در چهارراه اصلی شهر شد.
جغرافیا
لاهیجان منطقهای است که از شمال به دریای خزر، از شرق به لنگرود، از جنوب به دیلمان، از جنوب غربی به سیاهکل و از غرب به آستانه اشرفیه محدود میشود که در ۵۰ درجه و صفر دقیقه شرقی و در ۳۷ درجه و ۱۱ دقیقه شمالی عرض جغرافیایی قرار دارد. در سال ۱۳۸۹، جمعیت شهر لاهیجان ۱۶۶٬۱۹۱ نفر برآورد شدهاست. این شهر ساختهشده بر سرزمینی هموار و جلگهای است که حاصل رسوبات به جای مانده از رودهای گیلان است. از نظر موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای تاریخی یکی از شهرهای مهم گیلان به شمار میرود و مدتها مرکز بخش بیهپیش گیلان بودهاست.
شهرستان لاهیجان دارای دو بخش رودبنه و مرکزی و ۸ دهستان به نامهای رودبنه، دهستان شیرجوپشت، آهندان، بازکیاگوراب، لفمجان، چوشل ،لیالستان و لیل است. این شهرستان بر پایه آخرین سرشماری در سال ۱۳۸۵، دارای جمعیتی بیش از ۱۶۲٫۸۹۸ نفر بودهاست که حدود نیمی از آنرا جمعیت روستایی و نیم دیگر را شهری تشکیل میدهد.
شهرستان لاهیجان به دلیل تجدید تقسیمات متعدد در گیلان از ابتدای قرن بیستم به طرز قابل توجهی کوچک شدهاست. در تجدید نظر ۱۹۳۷ لاهیجان شهرستانی بود که همه شرق سفیدرود در گیلان را شامل میشد. در ۱۹۶۱ دو شهرستان به نامهای لنگرود و رودسر در این منطقه ایجاد شدند. در ۱۹۶۱ آستانه اشرفیه و سیاهکل که سابقاً بخشهای مستقلی در لاهیجان بودند شهرستان شدند. از آن زمان لاهیجان فقط شامل هفت دهستان با مساحت ۴۱۰ کیلومتر مربع (هفتمین شهرستان در گیلان از نظر مساحت) و جمعیت کل ۱۶۱٬۸۱۹ شامل جمعیت روستایی ۸۶۳۵۴ (۵۳٫۴ درصد کل جمعیت) بودهاست که تراکم جمعیت ۲۱۰ نفر در کیلومتر مربع را دارد.
لاهیجان هموار و جلگهای بوده از رسوبات ناشی از سفید رود بر جای ماندهاست. هموارترین نقطه جلگه لاهیجان در در بخشهای شمالی آن در مجاورت دریا ست از شمال به سمت جنوب بر ارتفاع افزوده میشود. بخش غربی کوههای البرز شرق و جنوب لاهیجان را در بر گرفتهاست که از آن جمله میتوان به شیطان کوه، گمل و آهتا کوه اشاره کرد. شیب تند دامنههای کوهها به سوی دریای خزر و شیب کم شان به سوی دره شاهرود است. گسل البرز که از لاهیجان شروع میشود تا جنوب گنبدکاووس ادامه دارد. در غرب لاهیجان، یک گسل چپگرد به نام گسل سفیدرود به طور شمال خاوری – جنوب باختری این گسل را جابهجا کردهاست.
آب و هوا
در تابستان اقلیم لاهیجان گرم و مرطوب است. در زمستان ابتدا بادهای گرم شدید میوزد و سپس برف میبارد. رطوبت نسبی ۷۶ تا ۷۹ درصد بوده و گاهی به صد درصد میرسد.
جانداران
چهارپایان اصلی: گاو، اسب، گوسفند، میش، قاطر، الاغ، سگ و گربه و گاومیش.
چهارپایان وحشی: پلنگ، خرس، گرگ، روباه، شغال، گربه وحشی، گوزن، آهو، بز کوهی، سمور، خارپشت، سمور آبی، خرگوش، خوک، گراز، سنجاب، کفتار …
پرندگان این منطقه انواعی دارند برخی وحشی و برخی اهلی هستند و نمونههایی از آنها عبارتاند از:
مرغ، اردک، غاز، بوقلمون به وفور در این منطقه دیده میشود و همین طور قرقاول (تورنگ) و غاز وحشی (کلاگن) خوتکا، چنگر، قوش (الغ)، بلدرچین] (وشوم)، باز، بلبل، سینهسرخ، لکلک، مرغ ماهیخوار، حواصیل، کبوتر، تیهو، جغد، گنجشک (چیشنک)، شرستی (حاج حاجی)، دارکوب، درنا، دمجنبانک (دمبلا سکینه)، سبزقبا (کوکلاچ)، دریا سلیم، یهره، سَرَت، کلاغ (کلاچ)، سار (سیته)، هدهد (شانه بسر)، شاهین، شل حینو، عقاب، قوش، کبک، کرکس، زاغچه (کشکرت)، کلکافیس، فلامینگو (مرغ حسینی)، چرخ (واشک)، پلیکان، چکاوک، مرغ سقّا و غیره.
ماهیان: ماهی سفید، ماهی آزاد، قزل آلا، کفال ماهی، ماهی سوف، اردک ماهی، کپور ماهی، اسپلی، ماهی سیم، ماهی شک، کیلکا، اوزون برون، قاس ماهی، قیل ماهی، گاو ماهی، شیبا ماهی، مارماهی، ماهی ماش، کولی ماهی و …
حشرات: مورچه (پیتار)، انواع سوسک (وی یَی)، ملخ، زنبور عسل، انواع زنبور (سیفتال)، انواع عنکبوت (لابدون)، خرمگس (گومگز)، ساس، کک (سپول)، خرخاکی، جعَل (گِه گال)، مگس، پشه، جیرجیرک (جیک)، زنجره، اقسام پروانه، بید، موریانه
محلات
لاهیجان ۷ محله اصلی دارد. لاهیجان امروز در بخش جنوب شرقی در پای شیخان کوه (شیطان کوه) خود را مینمایاند و دیروز در محلههایی که نامشان یادآور روزگارانی است که لاهیجان تختگاه فرمانروایان بیه پیش بود. برخی از محلات لاهیجان بر پایه حرفه افراد آن نامگذاری شدهاست، همانند: میدان و شعربافان، خمیرکلایه و گابنه. و برخی بر پایه نزدیکی به عوارض جغرافیایی هماننده پردهسر. و برخی بر پایه نزدیکی به زیارتگاهها بر پا شدهاند و نام گرفتهاند همانند: امیرشهید.
محلات اصلی
پردسر (پُردسَر), از قدیمی ترین محلات شهر لاهیجان بوده که دروازه ورودی شهر نیز محسوب میشود. وجود پل تاریخی ۷۰۰ ساله "پل خشتی" (خشته پل) گواه بر قدمت این محل دارد. کلمه (پُرد) در زبان و گویش گیلکی بمعنی پل است. چون این محله در مجاورت پل رودخانه لاهیجان سیم رود یا سیم جو بوده بنام پُردسَر (سرپل) معروف شده و نام گرفتهاست. پل مذکور بعدها چندین بار مرمت شده و هم اکنون بصورت یکی از زیباترین آثار تاریخی شهر در امدهاست. محله پردسر به دلیل واقع شدن در مسیر پل تاریخی و دو پل بتونی مجاور آن که در واقع دروازه ورودی شهر هستند، از پر تردد ترین محلات لاهیجان است.
میدان (محله)
شعربافان
خمیرکلایه، به لهجه محلی خومرکلا گفته میشود و رابینو آن را خرما کلایه نوشتهاست. این محله در شمال غربی شهر لاهیجان قرار دارد و خانه حاکم شهر و اطرافیانش در این محله بود. نام این محله برگرفت است از خمیر و کلایه. کلایه یا کلاً و یا کل به معنی پهناور است جا گرفته در گستردهای پهناور که پسوند بسیاری از مکانها در شرق گیلان است. واژه خمیر به معنای آرد آمیخته با آب است که از آن نان میپزند. برخی برآنند که نانواییهای بسیاری در این محله وجود داشتهاست. و برخی دیگر بر آنند که کلمه خومر به معنای سفالگر است و با نگرشی به ساختمانهای شهر سبب نامگذاری را میتوان یافت.
اردوبازار
گابنه
امیرشهید،این محله یکی از هفت محل اصلی لاهیجان بوده.نام این محل در اصل آقا میرشهید بوده که به دلیل وجود بقعه ی امامزاده میر شهید محمد فیروزکوهی از بازماندگان سادات کیایی در این محل است.این محل که در گذشته اسکندر آباد نیز نامیده میشد در گذشته خانقاهی داشته که پس از انقلاب خراب کرده و در محل آن حسینیه امروزی ساخته شده است.کاروانسرا و زائر سرایی داشته که مسجد محل را پس از تخریب زائرسرا در محل آن ساختند.
ابهام زدایی درباره ی کاروانسرابر، این محله در پاره غربی شهر لاهیجان قرار داردو جز محله های اصلی نمیباشد. این محله در گذشته به دلیل نداشتن مناره و گلدسته محله محسوب نمشد و جزئی از محله پردسر می بود.(کتاب شهر من لاهیجان،استاد ادیب لاهیجی)
محلات فرعی
عبارتند از: جیرسر (شمال)، خیابان فیاض (مرکز شهر)، حسن بیگدشت (شمال غربی)، نخجیرکلایه (شمال شرقی)، حاجیآباد (غرب)، کاروانسرابر(غربی)، آسور ملی (میان محلههای خمیرکلایه و کاروانسرابر)، جواهر پشته (در محله میدان و میانه شهر)، آقا سید محمد یمنی (جنوب)، کرد محله (محمله قرکلمای مهاجر) (جنوب میانه)، کوبیجار (جنوب شرقی)، محله نمک آبی (جنوبیترین پاره شهر)، بوجایه (جنوب)، کوی زمانی (جنوب)، شهرک جانبازان (جنوب شرقی)، محله استخر (محله نوساز که بر سینه غربی شاهنشین کوه (شیطان کوه، شیخان کوه) یوسف آباد و... جای گرفتهاست،.
دهستانها
نوبیجار،آهندان، بازکیاگوراب، لفمنجان، لیالستان، لیل، شیرجه پشت، رودبنه، دره جیر، نخجیر کلایه، حاج سلیم محله، سپهر پشت و گورندان از دهستانهای لاهیجان هستند.
جمعیت شناسی
بر پایه سرشماری سال ۱۳۹۰ لاهیجان با جمعیت ۹۴،۰۵۱ نفر در ردیف ۹۵ شهرهای ایران است. از سال ۱۹۵۶ تا ۲۰۰۶ جمعیت لاهیجان ۳٫۵ برابر شد.
مردم آن بیشتر گیلک هستند و گالش به ساکنین ارتفاعات این منطقه اطلاق میشود که آنها هم تیرهای از گیلکان بوده و زبانشان گیلکی است.
زبان
زبان گفتاری مردم لاهیجان، گیلکی (بیه پیش) است که با گیلکی رشت (بیه پس) از نظر آوایی، واژگانی و پارهای ویژگیهای دستوری تفاوتهایی دارد. گیلکی بیه پیش خود از گونهای که در نواحی کوهستانی به آن سخن گفته میشود، یعنی گالشی، متمایز است. لاهیجان، پایتخت تاریخی بیه پیش، نام اش را به گونهای از زبان گیلکی که در شرق لاهیجان صحبت میشود دادهاست، گیلکی لاهیجانی.
اقتصاد
رشد آهسته جمعیت شهر به دلیل ضعف صنعت و رکود و حتی افول فعالیتهای روستایی (نوغانداری، چایکاری) که لاهیجان در آن بازار و محور عمدهای بوده رخ دادهاست. شهر فقط ۶۰ واحد صنعتی دارد (عمده آنان کوچک اند) که ۱۷۵۸ نفر را استخدام کردهاست. گستره تخصصهای محلی محدود است. لاهیجان که از قدیم برای تولید شیرینی گلاب و بهارنارنج اش معروف بود امروزه به طور خاص برای کلوچه اش معروف است.
حسین بن علی
حسین بن علی بن ابیطالب (۳ شعبان ۴ هجری قمری در مدینه — ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا)
امام سوم شیعیان است. او با کنیهاش ابوعبدالله نیز شناخته میشود. او فرزند
علی بن ابی طالب و فاطمه و نوهٔ محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام است. سجاد،
چهارمین امام شیعیان فرزند وی است. او در روز عاشورا در نبرد کربلا کشته شد و
به همین دلیل شیعیان او را سیدالشهداء مینامند. اکثر مسلمانان حسین را به علت
نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، گرامی می
شمارند.
حسین هفت سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. روایاتی از علاقه محمد نسبت
به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست؛ مانند: «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت
اند». مهمترین واقعه دوران کودکی حسین رویداد مباهله و اینکه این دو نفر مصداق
کلمه «ابناءَنا» در آیه مباهله گردیدند است. در جوانی، در فتح طبرستان و دفاع
از خانهٔ عثمان شرکت داشت. در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و در
جنگهای او شرکت داشت. حسین جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان
را در ملاء عام لعنت میکرد. در دوران برادرش حسن، به پیمان صلح او با معاویه
پایبند ماند و اقدامی علیه وی انجام نداد. در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از
او در منابع تاریخی ثبت شدهاست: یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی
امیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای
معاویه برای پذیرش یزید بعنوان ولیعهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولیعهد
بدعتی است در اسلام سرباز زد.
بلافاصله پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری به فرمان یزید حاکم مدینه حسین را به
قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. اما حسین با یزید
بیعت نکرد و به همراه خانوادهاش به مکه گریخت و چهار ماه در آنجا ماند. اهالی
کوفه که اکثراً شیعه بودند از مرگ معاویه خوشحال شده و به حسین نامه نوشتند و
گفتند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نخواهند کرد. حسین نیز صلاح را آن دید که
پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی کند. مردم
کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا
مردم را مدیریت نمود. این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و او عبیدالله بن
زیاد را حاکم کوفه کرد و به او فرمان داد تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را
بخواباند. عبیدالله بن زیاد اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام
داد که آنان را وحشت زده کرد و مسلم را، در حالی که نامهای خوشبینانه از بیعت
کوفیان به حسین فرستاده بود، گردن زد. حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت، برخلاف
اصرارهای دوستانش در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی الحجه ۶۰ آماده عزیمت به سمت کوفه گردید.
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به
هیچ کس اجازه نمیداد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی
دیگر وارد گردد. حسین در میانه راه دریافت که قاصدش که به کوفه فرستاده شده بود
کشته شدهاست و از یارانش خواست که اگر خواستند میتوانند از کاروان جدا شوند
اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند. در میانهٔ راه، سوارانی به
سرکردگی حر بن یزید ریاحی کاروان را متوقف نمود؛ او فرمان داشت که حسین و
همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد اما حسین پیشنهاد حر را نپذیرفت و در
منطقهای به نام کربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روز سوم ماه محرم، لشکری
۴۰۰۰ نفری به سرکردگی عمر بن سعد بن ابی وقاص به منطقه وارد شد. عمر بن سعد به
عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت اما عبیدالله
به او وعدهٔ حکومت ری را داد لذا عمر از او اطاعت کرد و از ترس توبیخ و تنبیه
ابن زیاد پیشنهاد صلح حسین را نپذیرفت؛ اگرچه در مورد پیشنهاد صلح از طرف حسین
در منابع اولیه اختلاف وجود دارد.
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده
کرد. حسین سوار بر اسب خطابهای را به لشکریان ابن سعد ایراد کرد و مقامش را
برای آنان شرح داد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید
گردد و حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. جنگ
شروع شد در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند.. بعد از
ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته
میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز
شروع گردید. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند که حسین به سپاهیان
ابن زیاد حمله برد. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر
میگویند که دهها تن را کشت. سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر
صورت به زمین افتاد و سنان بن انس نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر
وی را از بدن جدا نمود. نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت
آوردند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن
حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به
همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد.
شیعیان در سالگرد واقعهٔ کربلا مراسم سوگواری برگزار میکنند اما تاثیر واقعهٔ
کربلا بر وجدان و ضمیر دینی مسلمانان بسیار عمیق و فراتر از یادبود آن توسط
شیعیان بوده است. مسلماً حسین تنها یک شورشی خودسر نبود که جان خود و
خانوادهاش را به خاطر آرزوهای شخصی فدا کند؛ او کسی بود که از شکستن پیمان صلح
با معاویه سرباز زد ولی حاضر به بیعت با یزید به دلیل تعارض با پیمانشان نشد.
او همانند پدرش قاطعانه معتقد بود که اهلبیت از جانب خدا برای حکومت بر امت
محمد انتخاب شدهاند و با رسیدن نامههای کوفیان، بر خلاف توصیهٔ دوستدارانش،
احساس وظیفه برای رهبری کرد. در درازمدت، کشتار وحشیانه در کربلا مثالی برای
وحشیگری امویان شد و الهامبخش حرکتهای بعدی شیعیان شد.
کنیه و القاب
کنیه حسین در تمام منابع ابوعبدالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلی را نیز
داشته است. حسین بسیاری القاب دارد که با القاب حسن یکی است. حسین القاب خاصی
مانند زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذاتاللّه، رشید، و التابع
لمرضاةاللّه داشته است. ابن طلحه مشهورترین لقب حسین را زکی و مهمترین آنان را
سید شباب أهلالجنه می داند. در برخی احادیث منسوب به امامان شیعه، حسین با لقب
شهید یا سیدالشهداء یاد می شده است. در برخی متون ادبی و تاریخی قرن چهارم هجری
و پس از آن، با وجود اینکه وی خلافتی نداشته است، از وی با لقب امیرالمؤمنین
یاد میگردد.
منابع برای تاریخ نگاری قیام حسین و سرنوشت وی
به غیر از نسخه خطی از کتاب ابومخنف که در برلین نگهداری میشود و لارا وسیا
وگلییری آن را تماماً معتبر نمیداند، مهمترین منابع در این زمینه، طبری و
بلاذری هستند. روایات طبری در این زمینه به سه دسته تقسیم میشوند:
روایاتی که در کتاب ابومخنف (مرگ ۱۵۷ هجری/ ۷۷۴ میلادی) و از شاهدان عینی واقعه
نقل شدهاند.
روایات متعددی که هشام بن محمد کلبی نقل شده که اکثراً از ابومخنف (استادش) نقل
شدهاند.
روایاتی دیگر از محدثان دیگر که اکثر اطلاع مهمی به دست نمیدهند.
بلاذری همان منابع طبری را به کار گرفته اما آنها را خلاصه کرده و آن روایتها
را بزرگنمایی میداند و علاوه بر آنان روایتهای دیگری نیز دارد. لارا وسیا
وگلییری بر این باور است که تاریخ نگاران دیگر مانند دینوری، یعقوبی، ابن عبد
ربیحه و غیره، اطلاع خاص دیگری به ما نمیدهند چون روایت هایشان را از ابو مخنف
گرفتهاند. شیعیان این آثار که مولفانشان گرایشهای شیعی دارند را معتبر
میدانند که بیشتر این روایتها از روایتهای شیخ مفید سرچشمه گرفتهاند. برخی
دیگر از این آثار به نقد روایتهای ساختگی میپردازند. در قرن ۷ هجری/ ۱۳
میلادی، روایتهای ساختگی و رمانتیک اضافه شد (مانند نبردهای تک نفره حسین که
دهها نفر را میکشد و مانند شیری از خود دفاع میکند و افسانههای دیگر). این
اغراقها و روایتهای ساختگی توسط ابن کثیر مورد نکوهش تندی قرار گرفت.
دوران کودکی
محمد حائری مینویسد سال تولد حسین را سال ۳، ۴ یا ۵ هجری، روز تولدش را اکثراً
۳ شعبان، آخر ربیعالاول، اوایل شعبان، ۵ شعبان و زمانش را غروب پنج شنبه ذکر
کردهاند. فاصله زمانی تولد حسن و حسین را ۶ ماه و ۱۰ روز، ۱۰ ماه و ۲۲ روز یا
یک سال و دو ماه نوشتهاند. اما مادلونگ معتقد است بنا به اکثر روایات، حسین در
۵ شعبان ۴ هجری/۱۰ ژانویه ۶۲۶ میلادی متولد شد. روایاتی هم وجود دارند که تاریخ
تولدش را در جمادیالاول ۶ هجری/اوایل اکتبر ۶۲۷ میلادی ذکر میکنند.
در هنگام تولد حسین، محمد همان آدابی که برای تولد حسن انجام داده بود مانند
اذان گفتن و عقیقه کردن را برای وی انجام داد و وی را برای شیر دادن نیز ام فضل
همسر عباس بن عبدالمطلب فرستاد و ام فضل به حسین و فرزند خودش قثم بن عباس شیر
میداد و بدین سان حسین برادر رضاعی قثم گردید. اما کلینی روایتی دارد که
میگوید حسین تنها از مادرش فاطمه شیر خورد. محمد، این نوه اش را به نام پسر
دوم هارون، شبیر، حسین نام نهاد. بنا به برخی روایات، علی دوست داشت نام کودک
را حرب بگذارد اما وقتی دید محمد چنین نامی بر او گذاشته، از این نام منصرف
گردید. روایات دیگر حاکی است که حسین در ابتدا به نام عمویش جعفر طیار که در آن
زمان هنوز در حبشه زندگی میکرد، جعفر نامیده شد اما محمد نام او را حسین نهاد.
اما روایات شیعی مدعی هستند که نام حسین از همان ابتدا بر کودک نهاده شد و به
فرمان الهی صورت پذیرفت. در روایات آمده که نام حسن و حسین، نامهایی بهشتی بوده
و پیش از اسلام بر کسی نهاده نشده است.
حسین ۷ سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. محمد، پیامبر مسلمانان و
پدربزرگ او، در همان سالهای کودکی حسین درگذشت بنابراین حسین خاطره چندانی از
وی نداشت. روایاتی از علاقه محمد نسبت به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست.
مانند «هر کس آنها را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس از آنها متنفر
باشد از من منتفر است» یا «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت اند». حدیث دوم از
دیدگاه شیعه اهمیت زیادی دارد و به اعتقاد آن گواهی بر حقانیت حسن و حسین بر
امامت است. محمد دو نوهاش را بر زانوان، بازوها قرار میداد و حتی در حال نماز
و سجده اجازه میداد بر پشتش قرار گیرند. محمدحسن و حسین را در آغوش میگرفت و
در همان وضعیت با مردم سخن میکرد. حسن به عنوان نوه بزرگتر به نظر میرسد که
بیشتر مورد توجه محمد بودهاست و بیشتر از حسین، از محمد خاطره داشتهاست. حسن
و حسین شبیه به محمد بودند اما حسن شباهت بیشتری داشته اشت. مهمترین واقعه
دوران کودکی حسن و حسین رویداد مباهله و اینکه این دو نفر مصداق کلمه
«ابناءَنا» در آیه مباهله گردیدند میباشد.
دوران خلافت عمر و عثمان
بر طبق روایتی، حسین زمانی که عمر خلیفهٔ دوم بر منبر محمد نشسته بود و در حال
سخنرانی بود به دلیل نشستن بر منبر محمد اعتراض کرد و عمر نیز خطبه خود را نیمه
کاره رها کرد و از منبر فرود آمد. همچنین عمر سهم حسن و حسین از بیت المال را
به سبب نزدیکی با محمد، همانند سهم علی و اهل بدر معین کرده بود. بگفته برخی
منابع تاریخی، حسن و حسین در سال ۲۹ هجری در فتح طبرستان شرکت داشتند.
حسین در زمان خلافت عثمان در قضیه تبعید ابوذر، به همراه علی و حسن وی را بدرقه
نمود. مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا مینویسد در هنگام محاصره عثمان، حسن به
همراه فرزندان صحابیون محمد به دفاع از خانه عثمان پرداخت، عثمان از علی خواست
که به دیگر محافظان بپیوندد و علی در پاسخ حسین را فرستاد. عثمان به حسین گفت
که آیا میتواند در مقابل شورشیان از خود دفاع کند. حسین با شنیدن این سخن
برآشفت و عثمان او را از آنجا به بیرون فرستاد. همچنین مروان نیز گفت که علی
مردم را بر ضد عثمان تحریک میکند و حال پسرانش را برای دفاع از عثمان
میفرستد. محمد عمادی حائری مینویسد حسین یا حسن بر طبق روایات در قضیه دفاع
از عثمان زخمی شدند.
دوران خلافت علی بن ابیطالب
در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و در جنگهای او بطور فعال شرکت
داشت.
حسین در جنگ صفین خطبهای برای مردم برای تشویقشان به پیکار خواند و در زمان
خلافت علی، بعد از حسن متولی صدقات بود. حسن و حسین، محمد حنفیه، عبدالله بن
جعفر در میان هاشمیان از نزدیکترین همراهان علی در دوران خلافتش بودند. حسین
جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملاء عام لعنت میکرد.
در هنگام کشته شدن علی، حسین بنا به روایتی برای ماموریتی به مدائن رفته بود و
با نامه حسن از موضوع اطلاع پیدا کرده و در مراسم خاک سپاری علی حضور یافت.
دوران خلافت حسن بن علی
حسین در ابتدا مخالف پذیرش صلح با معاویه بود، اما تحت فشار حسن، آن را پذیرفت.
پس از آن شیعیان کوفه به وی پیشنهاد دادند که حملهای غافلگیر کننده به اردوگاه
معاویه در نزدیک کوفه شود، اما نپذیرفت و گفت که تا وقتی معاویه زندهاست باید
به شرایط صلح نامه پایبند باشیم اما پس از مرگ معاویه در این تصمیم تجدید نظر
خواهد نمود و به همراه حسن و عبدالله بن جعفر کوفه را به سمت مدینه ترک کرد.
دوران خلافت معاویه بن ابوسفیان
حسین در زمان معاویه اقدامی علیه وی انجام نداد. گرچه حسن را به خاطر انتقال
قدرت به معاویه مورد سرزنش قرار داد ولی معاویه سالی یک یا دو میلیون درهم به
حسین میفرستاد و حسین مکرر به شام سفر میکرد و در آنجا نیز هدایای دیگری از
معاویه دریافت مینمود. گزارشها نشان میدهد که شیعیانی مانند حجر بن عدی حتی
پیش از کشته شدن حسن بسیار به دیدن او میآمدند و از او تقاضا میکردند تا علیه
معاویه قیام کند. اما بنا بر نوشته البلاذری پاسخ او همیشه این بود که «تا
زمانی که معاویه هست کاری نمیتوان کرد... امر این است که در همیشه در فکر
انتقام باشید... اما در مورد آن چیزی نگویید.»
محمد عمادی حائری مینویسد در دوران خلافت حسن و پس از صلح با معاویه که ۱۰ سال
طول کشید، حسین هم عقیده و هم موضع با برادرش حسن بود و گرچه با تسلیم حکومت به
معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح، با معاویه بیعت ننمود، ولی به این صلح نامه
پایبند بود. محمد باقر روایت میکند که حسن و حسین در این دوران در نماز به
مروان بن حکم که از سوی معاویه به حکومت مدینه گماشته شده بود اقتدا میکردند.
سید محمد عمادی حائری در دانشنامه جهان اسلام با استناد به منابع شیعی چون حر
عاملی که اقتدا به شخص فاسق را نهی میکنند و با توجه به برخوردهای تند حسین با
مروان، اعتقاد به نادرست بودن این روایت دارد.
در همین سالها حسین با لیلا دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی و میمونه دختر
ابوسفیان، خواهر پدری معاویه ازدواج کرد که علی اکبر از لیلا متولد شد. ابومره
هم پیمان امویان بود. این ازدواج برای حسین نفع مادی داشت. ابن سعد مینویسد که
معاویه به حسین ۳۰۰٬۰۰۰ درهم هدیه کرد اما به نظر نمیرسد که این دوستیها
ادامه پیدا کرده باشد. چون معاویه علی را بدنام میکرد و علویان را شکنجه
میداد. در مدینه، مروان بن حکم تصمیم گرفت هیچ جایی برای آشتی و مصالحه بنی
هاشم و بنی امیه، باقی نگذارد. وقتی که حسن خواستگار دختر عثمان، عایشه بود،
مروان مداخله کرد و نگذاشت این وصلت شکل بگیرد و عایشه به عقد عبدالله بن زبیر
آمد. این بی اعتناییها به بنی هاشم، حسین را بیش از حسن خشمگین میکرد. البته
حسین، تلافی این اقدام مروان را در آورد و وقتی که یزید پسر معاویه خواهان ام
کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت شده و ام کلثوم را به عقد
قاسم بن محمد بن ابوبکر درآورد. همچنین حسین بر خلاف حسن، وقتی که مروان در
اولین امارتش بر مدینه، علی را لعنت میکرد، واکنش شدیدی نشان داده و مروان و
پدرش حکم را که قبلاً از سوی محمد پیامبر اسلام طرد شده بودند، لعنت نمود.
وقتی که حسن آن طور که گفته میشود بر اثر مسمویت در بستر مرگ بود، شک خود به
معاویه را در این مسمومیت به حسین ابراز نداشت تا حسین اقدامی تلافی جویانه
انجام ندهد. حسن وصیت کرد که در کنار پدربزرگش محمد دفن شود و اگر بر سر این
مسئله اختلاف و خونریزی بوجود آید، وی در کنار مادرش فاطمه دفن شود. وقتی مروان
بن حکم مانع از دفن حسن در کنار محمد به تلافی اینکه عثمان را نگذاشته بودند در
بقیع دفن شود، شد، حسین به اتحادیهٔ قریش به نام حلف الفضول شکایت نموده و
خواستار احقاق حقوق بنی هاشم در برابر بنی امیه گردید. اما محمد بن حنفیه و
دیگران سرانجام حسین را متقاعد کردند که حسن را در کنار مادرش به خاک بسپارند.
در همین زمان شیعیان کوفه شروع به بیعت با حسین کردند و با پسران جعده بن هبیره
بن ابی الوهب مخزومی که نوههای ام هانی خواهر علی بن ابی طالب بودند در خانه
سلیمان بن صرد خزاعی دیدار نموده و به حسین نامهای نوشتند و مرگ حسن را به وی
تسلیت گفته، وفاداری خود را به حسین اعلام داشته، از علاقهشان به حسین و
نفرتشان از معاویه سخن گفته و از اشتیاقشان به پیوستن حسین به آنان خبر دادند.
حسین در پاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح حسن را رعایت کند و از آنان
خواست که احساساتشان را بروز ندهند و اگر حسین تا زمان بعد از مرگ معاویه زنده
ماند، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت.
عمرو پسر عثمان (خلیفه سوم) به مروان در مورد دیدارهای بسیاری از شیعیان با
حسین در مدینه هشدار داد و مروان این را به معاویه نوشت. معاویه توسط مروان بن
حکم حاکم مدینه از رفتوآمدهای شیعیان با حسین مطلع میگشت اما واکنشی نشان
نمیداد. معاویه میگفت که هرگاه دستهای در مسجد النبی دیدید که سخن بیهودهای
در آن گفته نمیشود، بدانید که آن گروه، گروه حسین است. در این زمان معاویه از
مروان حاکم مدینه خواسته بود تا با حسین برخوردی نداشته باشد و عملی تحریک آمیز
انجام ندهد. عمادی حائری مینویسد که حسین نسبت به حسن در مقابل امویان برخورد
تندتر و علنی تری داشت. حسین یک بار با مروان به خاطر توهین به فاطمه برخورد
سختی کرد و همچنین در برابر دشنام دادن به علی از سوی امویان واکنش شدیدی نشان
میداد. اما عمادی حائری در عین حال با استناد به مفهوم امامت در شیعه و همچنین
از نظر تاریخی معتقد است که این دو برادر به طور کلی دارای موضع گیری یکسانی
بودهاند و برای اثبات این مدعا به قضیه کفن و دفن حسن و تبعیت حسین از وصیت
حسن اشاره میکند. یک بار مروان نامهای تهدید آمیز به حسین نوشت و به وی در
مورد بروز تفرقه در امت اسلامی هشدار داد که با پاسخ قاطعی از سوی حسین مواجه
شد و حسین معاویه را به خاطر اینکه به زیاد بن ابیه به خاطر همبستر شدن مادر
زیاد با ابوسفیان لقب برادر را داده بود مورد نکوهش قرار داده و به خاطر اعدام
حجر بن عدی به معاویه اعتراض نمود و به تهدیدها اعتنایی نکرد. معاویه به
اطرافیان و دوستانش از حسین شکایت کرد اما از تهدید بیشتر خود داری نموده و
هدیه فرستادنها به حسین را ادامه داد. در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او
در منابع تاریخی ثبت شدهاست. یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی امیه
در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای معاویه
برای پذیرش یزید بعنوان ولی عهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولی عهد بدعتی
است در اسلام سرباز زد. حسین به همراه دیگر فرزندان صحابه مشهور محمد، این عمل
را به خاطر اینکه خلاف صلح نامه حسن و خلاف اصل شورای عمر در تعیین خلیفه بود
را رد نمود. بعد از مرگ حسن، حسین صاحب بیشترین احترام در بنی هاشم بود و با
وجود اینکه افرادی مانند ابنعباس از لحاظ سنی از وی بزرگتر بودند، با وی مشورت
می کرده و نظر او را به کار میبستند.
در هنگامی که معاویه برای یزید بیعت جمع میکرد حسین از معدود کسانی بود که
بیعت را رد کرد و معاویه را محکوم کرد. سید محمد عمادی حائری بر این باور است
که در این برهه وی هدایای معاویه را قبول نمیکرد. معاویه به یزید توصیه کرد که
با حسین با نرمش برخورد کند و او را به بیعت مجبور نکند.
دوران خلافت یزید بن معاویه
بیعت نکردن با یزید و حوادث در پی آن
بلافاصله پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰/ ۲۲ آوریل ۶۸۰) به فرمان یزید، ولید بن
عتبه بن ابوسفیان حاکم مدینه، حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را در
ساعت غیر معمول به قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند.
هر دو میدانستند که معاویه درگذشتهاست و میخواستند بیعت با یزید را رد کنند،
اما از جان خود بیم داشتند. عبدالله شبانه به مکه گریخت. حسین به همراه پیروانش
به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت و بیعت با یزید را به بهانه اینکه باید
در ملاء عام باشد، دو روز به تعویق انداخت و سرانجام در شب به همراه خاندانش به
مکه گریخت اما با این وجود از راه فرعی نرفت و از راه اصلی به مکه رفت. در این
سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی
نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهل عراق با خودش
مطمئن نشود، به آنجا نرود. دانشنامه ایرانیکا روایت واقدی در مورد گریختن حسین
و عبدالله بن زبیر به همراه هم را رد میکند. مروان، ولید بن عتبه بن ابوسفیان
را به توسل به زور فرا میخواند اما ولید مایل نبود که با نوه محمد برخورد جدی
کند که این مهم باعث عزلش شد. شرایطی که به خاطر وجود حسین و عبدالله در مکه به
وجود آمده بود، یک وضعیت عادی نبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله
به خاطر این موضوع به حسین حسادت میکرد. حسین در مکه در خانه عباس بن
عبدالمطلب به سر میبرد و چهار ماه آنجا بود.
دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل
خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثر شیعی بودند مواجه شد. سران شیعیان
کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و خدا را به خاطر پایان یافتن حکومت
معاویه شکر کرده، وی را خلیفهای نا حق و غصب کننده آن بدون شایستگی نامیده و
شروع به نوشتن نامه و فرستادن قاصد به حسین کرده و اذعان داشتند که دیگر حکومت
بنی امیه را تحمل نکرده و بنی امیه را غارتگر اموال فیء و توزیع کننده اموال
خدا بین ثروتمندان و کشندهٔ بهترین مسلمانان (اشاره به کشتار حجر بن عدی و
پیروانش) و زنده باقی نگهدارندهٔ بدترین مردمان نامیدند. کوفیان بیان داشتند که
نماز جمعه این هفته را به اقامت نعمان بن بشیر (والی کوفه که از سوی معاویه
گماشته شده بود) برگزار نخواهند کرد و اگر حسین راغب به آمدن باشد، نعمان را
از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه و سران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با
کیسههای فراوان از نامه فرستادند که دو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰
به مکه رسید. حسین در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک کرده و بیان
داشت که امام امت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم
کرده و خود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را
آن دید که پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی
کند. رسول جعفریان با برشمردن سابقه بد کوفیان در زمان علی و حسن، استدلال
میکند که با این وجود با توجه به اطلاع حسین از نقشه یزید در قتل وی، در آن
زمان برای حسین راه بهتری وجود نداشت. چرا که به عنوان مثال احتمال رفتن به یمن
نیز به دلیل نفوذ حکومت موفقیت آمیز نبود. وی به این نکته اشاره میکند که همه
کسانی که معترض خروج حسین بودند، وی را به پذیرش حکومت یزید ولو به طور موقت
نصیحت میکردند و اینکه حسین ابن علی به هیچ وجه نمیخواست موافقتی با یزید و
حاکمیت او داشته باشد حتّی اگر این مخالفت به کشتهشدن او منجر شود.
حسین با یکی از شیعیانش در بصره به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل
پنجگانه مهم در امور مشورتی بصره نامههایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت
خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده و اهل بیتش را وصی و وارث
خود نمود، اما قریش این حق را که به اهل بیت منحصراً تعلق داشت را از آن خود
دانست. اما اهل بیت به خاطر وحدت امت با این امر موافقت نمود. آنانی که حق
خلافت را غصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند و درود خدا بر آنان و اهل
بیت محمد باد. قرآن و سنت محمد را به یاد شما امت میآورم. دین خدا نابود شده و
بدعتها در دین گسترش یافتهاست. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون
خواهم شد.
ویلفرد مادلونگ معتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاههای علی در
مورد حق پایمال شده خلافتش و در عین حال ستایش جایگاه ابوبکر و عمر است. با این
که نامههای حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این
نامه از سوی ابن زیاد باشد تا به وسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت
یزید بسنجد و آن شخص نامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ تمامی
قاصدانی که از سوی حسین به بصره آمده بودند را گردن زده و به بصریان در مورد
اقدامات شدیدتر هشدار داد.
مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در
آنجا مردم را مدیریت نمود. گفته میشود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت
نمودند. این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و یزید که دیگر اعتمادی به نعمان
بن بشیر انصاری حاکم وقت کوفه نداشت، به جایش عبیدالله بن زیاد را که والی بصره
بود گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را بخواباند
و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند. وی با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه
وارد شد و اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت
زده کرد. وی همچنین سران قبایل کوفه را با ارعاب مطیع خود کرد. پس از اینکه
اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید، مسلم مخفی شده اما
سرانجام مکانش لو رفته و در تاریخ (۹ ذی الحجه ۶۰/ ۱۱ سپتامبر ۶۸۰) پس از آنکه
گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملاء عام به پایین انداخته شد. هانی بن
عروه رهبر قبیله مراد نیز به خاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب گردید.
یزید طی نامهای ابن زیاد را به خاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد و به وی
فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و اگر قصد جنگ داشتند، آنان را بکشد.
این در حالی بود که وی، نامهای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیت آمیز بودن
تبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.