در طی قرون وسطی شاهد افزایش بسیار زیاد محبوبیت مسابقات سالیانه فوتبال شرووتاید در سراسر اروپا خصوصا انگلستان هستیم. بازی انجام شده در انگلستان در این زمان، احتمالاً از اشغال روم آغاز گشته، ولی شواهد متقنی در این زمینه در دسترس نمیباشد.

گزارشهای که از نوعی بازی مرسوم در بریتانی، نرماندی و پیکاردی بنام «چوله» یا «سوله» در دست است، موید آنست که وجود برخی از انواع فوتبال در انگلستان نتیجه پیروزی نرمانها میباشد.
این نوعهای قدیمی فوتبال، که عادتا بهعنوان فوتبال عامیانه طبقه بندی میگشتهاند، بین تیمهای شهرها و روستاهای همجوار که شامل تعداد نامحدود بازیکن بودهاند بازی میشدهاند. این بازیکنان در میان انبوه جمعیت تلاش در کشیدن مثانه باد کرده خوک به سمت محلهای نشانگذاری شده واقع در دو سر شهر مینمودند (گاهی اوقات نیز بجای محلهای نشانگذاری شده، تیمها سعی میکردند که مثانه باد کرده خوک را بروی بالکن کلیسای حریف شوت کنند).
یک افسانه که میگوید سر منشاء این بازیها در انگلستان دارای قدمتی بیشتر بوده و به مراسم خونین لگد زدن به «سر بریده دان» برمیگردد، بعید بهنظر میرسد که حقیقت داشته باشد. بازیهای شرووتاید در شماری از شهرهای انگلستان هنوز وجود دارند (قسمت زیر را ببینید).
نخستین تعریف فوتبال در انگلستان توسط ویلیام فیتزاستیفن (۱۱۸۳-۱۱۷۴) ارائه گردید. او فعالیتهای جوانان لندن در خلال فستیوال سالیانه سه شنبه مذهبی را مورد توصیف قرار داد.
«پس از صرف ناهار تمام جوانان شهر به دشتهای اطراف میروند تا با توپ بازی کنند. دانش آموزان هر مدرسه توپ خود را دارند؛ کارگران اصناف شهر نیز توپهای خودشان را بهمراه دارند. بزرگترهای شهر، پدران و ثروتمندان سوار بر اسب وارد شده تا مسابقه جوانترها را دیده و خاطرات جوانی خود را زنده کنند: شما میتوانید شاهد انگیزش احساسات درونی آنها در هنگام دیدن بازی و غرق در شادی شدنشان فارغ از دغدغههای بزرگسالی باشید»..
اولین نامهای اطلاق شده به بازی بطور ساده عبارت بودند از «توپ بازی» یا «بازی با توپ». این نامگذاری موید آنست که بازی در آن زمان مستلزم ضربه زدن به توپ نبودهاست. بنابر این همانگونه که توضیح داده شده، ضربه پا بطور مسلم در بازیهای قرن ۱۴ وجود داشتهاند.
در مراسم ۱۳۲۱ بخشایش اویگنون توسط پاپ دوازدهم به ویلیام داسپالدینگ از شودهام اعطا گردید:
"تقدیم به ویلیام داسپالدینگ، حاکم اسکالدهام و بدستور سمپرینگهام. در طول بازی با توپ و هنگامیکه او به توپ ضربه زد، یکی از دوستان او که نام او نیز ویلیام بود جلوی او دوید که با چاقوئی که توسط حاکم حمل میشد خود را بشدت مجروح نمود. بطوریکه پس از شش روز جان خود را از داد. بخشایش اعطاء شد و هیچ توبیخی شامل ویلیام داسپالدینگ که خیلی از مرگ دوست خود اندوهناک بوده و آنطور که دشمنانش میگفتند هراس آن داشت که موضوع به پاپ کشیده شود، نمیگردد.
به همین ترتیب چاسر نیز کنایهای آزار دهنده نسبت به آنچه امروز فوتبال معاصر در انگلستان نامیده میشود، دارد. در داستانهای کانتربری (که بعد از سال ۱۳۸۰ نوشته شد) از این عبارت استفاده شدهاست «رولری زیر پا که کار توپ را انجام میدهد» . در سال ۱۳۶۳ اظهار زیر توسط ادوارد سوم بیان گردید. قابل ذکر است که در زمان حاضر بازی فوتبال در انگلستان کاملاً از بازی هندبال متمایز شدهاست.
«از آن گذشته ما فرمان میدهیم که در برابر بازیهای بی اساسی مانند پرتاب سنگ، چوب و آهن، هندبال، فوتبال، یا هاکی، تعلیم و اجرای جنگ خروسها، مجازات زندان و زیر آفتاب قرار دادن مقرر گردد».
اظهار نظر واضح بعدی راجع به فوتبال در سال ۱۴۰۹ و آن زمان بود که شاه هنری چهارم انگلستان فرمان منع آن را صادر نمود. در سال ۱۴۲۴، شاه جیمز اول انگلستان نیز سعی در منع فوتبال نمود. ولی بهرحال اولین اشاره مستقیم به استفاده از توپ در سال ۱۴۸۶ انجام شد.. همچنین از تاریخ ۱۱ آوریل ۱۴۹۷ حسابی پولی به جیخریداری نماید.. قدیمیترین توپ فوتبال احتمالاً در سال ۱۵۴۰ در اسکاتلند و از جنس چرم و پوست مثانه خوک ساخته شد. (این توپ در سال ۱۹۸۱ در قسمت زیر سقف اتاق ملکه، قلعه استرلینگ کشف شده و هم اکنون در نگارخانه اسمیت در استرلینگ به معرض تماشا گذاشته شدهاست.) بهرحال، نمیتوان بهعنوان قطع و یقین تایید نمود که مورد مصرف این توپ در بازی با پا بودهاست و نظر به سایز کوچک آن، موزه ملی اسکاتلند نظر داده که مورد مصرف آن در بازی مانند تنیس بنام پلوان بودهاست.
یک راهب قرن ۱۵ بازی فوتبال در کانتون ناتینگهام شایر را اینگونه توصیف نمودهاست: «بازیکنان یک توپ بزرگ را به جلو میرانند. اینکار را نه با پرتاب آن در هوا و بلکه با ضربه زدن و چرخاندن آن بروی زمین و نه با دستان بلکه با پا انجام میدهند. این اظهار موید آنست که بازیهای مشخص فوتبال ضربهای، در آن زمان در انگلستان مرسوم بودهاست. با این حال هنوز نمیتوان صد در صد مطمئن بود زیرا این راهب ادامه میدهد که :»میگویم یک بازی به اندازه کافی منفور.... که بندرت بدون باخت، حادثه و یا زیان خود بازیکنان خاتمه مییابد. '
اولین رکورد ثبتی از یک جفت کفش فوتبال مربوط به زمانی است که هنری هشتم در سال ۱۵۲۶، دستور آوردن آن از کمد بزرگ را صادر نمود . بدبختانه این کفشها در حال حاضر وجود ندارند. ولی بهرحال این مورد ثابت میکند که شاه انگلستان به این بازی توجه داشتهاست.
مشهور بودن فوتبال بهعنوان یک بازی خشن در اکثر آثار بعد از قرن ۱۶ انگلستان آورده شدهاست. در سال ۱۵۳۱ سر توماس الیوت این عبارت که مجدداً خطر فوتبال (و همچنین منافع تیر اندازی) را یاد آور میگشت را در «کتابی بنام حاکم» آوردهاست:
"ممکن است برخی از مردان بگویند که در این میانه، که من خیلی زیاد از تیر اندازی تعریف میکنم. چرا رشته هائی مانند بولینگ، کلاشه، پاینز، و کایت را توصیه نمیکنم؟ حقیقتا بدو دلیل آخر که برای اشراف زادگان مهم است، فوتبال چیزی نیست جز خشم و خشونت زیاد؛ جائیکه روش بازی، عناد و عدم کمک به مصدومین است؛ جائیکه مصدوم در سکوتی ابدی باقی میماند. در کلاشه نیروی کمی بکار گرفته میشود. در بولینگ اغلب وقت بسیار زیاد است؛ در حالیکه در ساینوز تلاش زیادی بکار میرود و شراب زیاد نوشیده میشود. در حالیکه اغلب زمان یا کاهش نیرو و چالاکی بازوها همراه است. جائیکه
در تیر اندازی، اگر تیرانداز از قدرت کمان استفاده نکند، هرگز نمیتواند موفق گردد.
اولین اشاره به فوتبال در ایرلند در سال ۱۵۲۷ در اساسنامه گالوی آمده که در آن اجازه بازی فوتبال و تیر اندازی صادر شده ولی «هاکی» و امدش؛ نوعی هاکی پانزده نفره که با توپ کوچک و چوب بازی میشده بهمراه دیگر رشتههای ورزشی منع شدهاند. (اولین مسابقه ثبت شده فوتبال در ایرلند به سال ۱۷۱۲ و بین تیمهای روستا و میث در اسلین بوقوع پیوستهاست.)
در سال ۱۶۲۵ سر رابرت کری در کتاب خود با نام خاطرات معاملات مرزی به یک جلسه با هدف برگزاری بازی فوتبال در کلسو واقع در مرزهای اسکاتلند اشاره میکند که با «تعدی انگلستان خاتمه مییابد». او چنین فوتبالی را بهعنوان «مسابقهای با نهایت خشونت و حوادث وخیم که در درگیریها بوجود میآید، توصیف مینماید»!
کالچیو فیورنتینو (فوتبال فلورانسی=توپ زدن با پای فلورانسی)
در قرن ۱۶، شهر فلورانس با یک بازی که امروزه بنام ""کالچیو استوریکو"" ( توپ زدن با پای تاریخی) شناخته میشود، دوران بین ظهور عیسی و ماه روزه را درشهرپیزا دلا نوور ویا پیزا سانتا کروس جشن گرفت. اشراف جوان شهر لباسهای عای ابریشمی در بر کرده و در یک فرم خشن فوتبال شرکت نمودند. بهعنوان مثال، بازیکنان «کالچیو» میتوانستند از ضربات مشت، شانه و لگد به حریفان خود استفاده کنند. ضربات به قسمت زیر کمربند نیز مجاز بود. ریشه این بازی در آموزش تمرینات نظامی بود.
معروفترین مسابقه در ۱۷ فوریه سال ۱۵۳۰ انجام شد. هنگامیکه سربازان چارلز چهارم، امپراتور مقدس رم فلورانس را محاصره کرده بودند. یک مسابقه «کالچیو» برای نشان دادن مقاومت برگزار گردید. در سال ۱۵۸۰، کانت جیوانی دبرادی دورنیو کتابی با عنوان «دیسکورسو سوپرا گیوسودل کالچیو فیورنتینو» نوشت. که برخی اوقات بهعنوان اولین کتاب منتشر شده قواعد بازی فوتبال شناخته میشود. این بازی در طول زمان ژانویه ۱۷۳۹ تا می۱۹۳۰ یعنی زمان احیای آن بمناسبت ۴۰۰ صدمین سالگرد مسابقه فوق الذکر، بازی نشد. «کالچیو» هنوز بهعنوان جذب گردشگر بازی میشود.
عدم تصویب و تلاش جهت منع بازی فوتبال
تلاشهای بیشماری در جهت ممنوع ساختن مسابقه فوتبال بخصوص از نوع خشن و تفرقه افکن آن صورت گرفتهاست. این تلاشها بخصوص در انگلستان و دیگر بخشهای اروپا در دوران قرون وسطی و اوایل عصر مدرن. در بین سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۶۶۷ فوتبال بموجب بیش از ۳۰ قانون محلی و سلطنتی در انگلستان ممنوع بود. احتیاج به تکرار مکرر وجود چنین قوانینی نشانه سخت بودن ممنوع نگه داشتن بازیهای مشهور میباشد.
شاه ادوارد دوم آنقدر از بی قانونی فوتبال در لندن آزرده شد که در مورخ ۱۳ آوریل سال ۱۳۱۴ فرمان ممنوعیت آن را صادر نمود: «از آنجائیکه سرو صدای زیاد در شهر بخاطر ضربه زدن به توپهای بزرگ ایجاد میشود و بر اثر آن شیاطین زیادی که خدا آنها را منع کرده برمیخیزند؛ ما به نیابت از شاه، مجازات زندان را برای افرادی که به این بازی مبادرت ورزند، مقدر میسازیم.»
دلایل ممنوعیت از سوی ادوارد سوم در ۱۲ ژوئن سال ۱۳۴۹ کاملاً واضح بودند: فوتبال و دیگر بازیهای سرگرمی باعث عدم توجه عوام الناس به تمرین تیر اندازی که از ملزومات جنگ است، میگردد.
در سال ۱۶۰۸ مقامات محلی شهر منچستر شکایت نمودند که: آنطور که بما گزارش شدهاست، بازی فوتبال...اینجا در منچستر باعث بی نظمی فراوان شدهاست و شیشههای پنجرهها شکسته و باعث گرد آمدن اوباش و افراد بی نظم گردیدهاست.......« در همان سال کلمه فوتبال با حالتی منفی در کلام ویلیام شکسپیر ظاهر شد. در نمایش نامه»شاه لیر«شکسپیر مطلبی به این شرح وجود دارد:»نه ترایپت و نه شما حق بازی فوتبال را ندارید"(پرده اول، صحنه ۴).
شکسپیر همچنین نام این بازی را در نمایش «کمدی اشتباهات» آوردهاست (پرده دوم صحنه ۱):
«آیا من همان مقدار نسبت به تو کامل هستم که تو نسبت بمن، »
«آن بمانند فوتبال است. آیا براستی بمن لگد زدی؟»
«تو واقعا بمن لگد زدی، بنابر این او نیز در اینجا مرا لگد کوب خواهد کرد:»
«اگر من در این راه تاب آورم، آنگاه باید مرا جامهای از چرم در بر نمائی.»
کلمه «اسپارن» در ادبیات بمعنای «لگد زدن و دور انداختن» است، بنابر این نتیجه گرفته میشود که بازی شامل ضربه زدن بازیکنان به توپ بودهاست.
بهرحال بازی لگد پرانی (جائیکه بازیکنان از یک چوب شیار دار جهت بازی با توپ استفاده میکردهاند) که در ایرلند بازی میشدهاست، آنقدر خشن بهنظر میرسیده که مقامات شهر گالوی ترجیح میدادند که مردم فوتبال بازی کنند. در سال ۱۵۲۷ آنها اظهار داشتند «در هیچ زمان مبادرت به بازی لگد پرانی با توپ کوچک با چوب هاکی یا چوب معمولی وهمچنین مبادرت به بازی هندبال بدون دیوار ممنوع و فقط بازی فوتبال مجاز است.»
بهرحال در "کتاب ورزش هاً اثر شاه جیمز به مسیحیان توصیه میشد که هر یکشنبه بعد از ظهر و بعد از مراسم دعا و نیایش فوتبال بازی کنند . این کتاب توسط اسقف مورتن و با راهنمائی
شاه در مورخه ۲۴ می۱۶۱۸ در گرینویچ، مورد تصحیح قرار گرفت. در ابتدا دستور آن بود که متن این کتاب صرفاً در کلیساهای حوزه مانکا شایر خوانده شود. هدف کتاب آرامش بخشیدن به سر سختی پروتستانهای ساده کیش انگلستان در محترم داشتن روز تعطیل یکشنبه بود. زیرا این تنها راه منحرف نمودن اذهان مردم بود.
مدارس عمومی انگلیسی
در حالیکه انواع بازی فوتبال در سراسر بریتانیا بازی میشد، مدارس عمومی (شهریهای) انگلیسی نقش بسیار عمدهای در پیشرفت و خلق فوتبال مدرن (انجمن و فوتبال راگبی) ایفاء نمودند. اولا، شواهد موید آن است که این مدارس در قرن شانزدهم نقش کلیدی در گرفتن خشونت از متن فوتبال داشته و آن را تبدیل به یک ورزش تیمی برنامه ریزی شده نمودند که مناسب بچه مدرسهایها گردید. ثانیا، بسیاری از اشارات (بهعنوان مثال شعر) و متون مربوط به فوتبال توسط افرادی ارائه گشت که در همین مدارس تحصیل نموده و عملاً تمایل به آشکار ساختن شناخت خود نسبت به این ورزش داشتند. و نهایتا، در قرن نوزدهم دانش آموزان / معلمان اولین اشخاصی بودند که به تدوین قواعد رسمی اولین شکل فوتبال مدرن پرداختند تا زمینه انجام این بازی را بین مدارس ایجاد نمایند.
اولین مستندی که نشانگر وجود بازی فوتبال در مدارس انگلیسی مدارس عمومی و امدش؛ و حضور عمده پسران طبقات بالا، متوسط و طبقه متخصص و امدش بود در اثر «عوام الناس» ویلیام هرمن به سال ۱۵۱۹ آورده شده بود. هورمن مدیریت اتون (۶/۱۴۸۵ – ۵/۱۴۹۴) و همچنین وینچستر را بر عهده داشت و کتاب لاتین او شامل یک تست ترجمه با عبارت «ما با یک توپ پر باد بازی میکنیم» میگردید.
ریچارد مالکستر ، دانش آموز سابق کالج اتون و مدیر مدرسه مرچنت تیلورز (۱۵۶۱) و مدرسه سنت پل (۱۵۹۶) بهعنوان «بزرگترین هوادار فوتبال در قرن شانزدهم» معرفی گردیدهاست. . سهم یکتای مالکستر تنها در اشاره به «فوتبال» با نام صحیح انگلیسی آن خلاصه نگشته و بلکه بخاطر فراهم آوردن مستندات اولیه تیم برنامه ریزی شده فوتبال میباشد. مالکستر تایید مینماید که بازی مورد نظرش از طریق تمیز دادن آن با بازیهای انجام شده با دیگر قسمتهای بدن مانند هند بال و آرم بال، خیلی شبیه تر به فوتبال مدرن میباشد. او در کتاب شخصی خود به سال ۱۵۸۱ که به زبان انگلیسی نوشت به فواید زیاد «فوتبال» اشاره کرد. عنوان این کتاب عبارت بود از«وضعیت هائی که در آن شرایط ابتدائی لازم جهت آموزش کودکان مورد مطالعه قرار میگیرند».. او اظهار میدارد که فوتبال دارای اثر مثبت تحصیلی بوده و در تقویت سلامتی و قدرت کودکان موثر است. مباحث مالکستر در خصوص فوتبال، اولین مباحثی بود که در آن از تیم («طرف هاً و»پارتی هاً)، وضعیتها («ایستادن»)، منفعت وجود داور (" قضاوت کننده بین پارتی هاً) و مربی (مدیر آموزش) سخن به میان آمد. مالکستر نوعی بازی را توصیف میکند که برای تیمهای کوچک برنامه ریزی شده تحت نظر یک داور بکار میآید (و بطور خیلی واضح اشاره به این مهم دارد که بازی مورد نظر او از بی نظمی و خشونت فوتبال عامیانه بدور بودهاست): با چنین دیدگاهی شمار کمتری به طرفها و پارتیها تقسیم میشوند، برخورد فیزیکی سخت و خشن و جود ندارد همچنین از هل دادن با شانه و انجام حرکات بی هدف و بربر مانند پرهیز و فقط از فوتبال جهت تقویت بدن و ساقهای پا استفاده میشود. در نتیجه این اشتیاق به ورزش و تعاریف صحیح از بازی مدرن، ریچارد مالکستر بهعنوان پدر فوتبال مدرن شناخته میشود.
سر هنری وتون (متولد ۱۵۶۹) که در دورههای کالج وینچستر شرکت نموده و بعدها رئیس اتون گردید، در یکی از اشعار خویش به فوتبال اشاره نمودهاست:
«آنجائیکه، بقصد انجام فوتبالی محکم، جون به باب یا دوقلوها ضربه میزند» سر هنری وتون، در کنار رودخانه در حال ماهیگیری – شرحی از بهار، ذکر شده در پی. یانگ (۱۹۶۹)، صفحه ۳۲
شواهدی در دست است که بازیهای پیچیده شبیه به انواع مدرن آنها در اوایل قرن ۱۷ در بریتانیا انجام میشدهاند. در سال ۱۶۳۳ آموزگاری از آبردین بنام دیوید ودربرن، چنین مسابقهای را به این شرح توصیف نمودهاست: بیائید زمین خود را انتخاب کنیم. آنهائی که بیرون زمین هستند به داخل بیایند. با پا ضربه بزن تا بتوانیم بازی را شروع کنیم.." اهمیت این اظهارات آن است که نشان میدهد که بازی ضربه زدن به توپ در قرن ۱۷ محدود به مدارس انگلیس نبودهاست.
تعریف دقیق تری از فوتبال در کتاب ورزشهای فرانسیس ویلوگبای در حدود سال ۱۶۶۰ آورده شدهاست , این نظریه خصوصا از این جهت قابل توجهاست که به فوتبال با نام صحیح آن اشاره و برای اولین بار بشرح زیر توضیح ارائه نمودهاست: دروازههای و دیرک خیمه مانند («محوطه بستهای که دو طرف آن باز است. این خروجی را دروازه مینامند») تاکتیکها («قرار دادن بهترین بازیکنان جهت محافظت از دروازه»)، امتیاز بندی («آنهائی که بتوانند برای اولین بار توپ را از دروازه حریف بگذرانند، بهعنوان برنده تلقی میگردند») و روش انتخاب تیمها («بازیکنان از نظر قوای جسمانی و چالاکی بصورت مساوی تقسیم میگردند»). او اولین شخصی بود که قانون فوتبال را توضیح داد: «در اغلب مواقع هنگامی که بازیکنان با هم به توپ رسیده و قصد ضربه زدن به توپ را دارند، احتمال ضربات بی اختیار و شکسته شدن ساق پای آنها متصور است، بنابر این قانونی وجود دارد که بر طبق آن بازکنان مجاز نیستند ضربات را بالاتر از سطح توپ وارد نمایند». نظر او در خصوص خود توپ نیز خیلی آموزندهاست: «آنها یک مثانه محکم خوک را باد کرده و سر آن را با سرعت هر چه تمام تر میبستند. پس آن را در داخل پوست گاو نر انداخته و بسرعت میدوختند». او اضافه میکند: «هرچه ضربه به توپ قوی تر بود، توپ بهتر شوت میشد. آنها گاهی اوقات در داخل آن جیوه قرار میدادند تا از خوابیدن باد آن جلو گیری بعمل آورند». کتاب او همچنین برای اولین بار نقشه یک زمین فوتبال را به تصویر میکشید. دلیل ایجاد ارتباط ویلوگبی بین سیستم مدارس عمومی آن بود که او در مدرسه ساتون کلدفیلد درس خوانده بود و در عین حال دانش آموز دانشگاه کمبریج نیز بود و مکررا به کتابخانه بادلیین دانشگاه آکسفورد نیز رفت و آمد داشتهاست.
اشاره مشخص بعدی به فوتبال در مدارس عمومی را میتوان در اشعار لاتین رابرت ماتیو که فارغ التحصیل وینچستر در طی سالهای ۱۶۴۳ الی ۱۶۴۷ بوده، پیدا نمود. او توصیف میکند که چطور «...ما ممکن است کویتز، یا هندبال، یا بت اند بال، یا فوتبال بازی کنیم؛ این بازیها معصومانه و قانون مند هستند...» آر. ماتیو دکالج سو پوتیوزکالجیاتا شولا ویچامیکا وینتوننسی ترانس. در آر کی کوک، در خصوص کالج وینچستر (مک میلان، ۱۹۱۷) صفحه ۲۱ «ناگ اتوننسز» (۱۷۶۶) اثر تی فرانکلند نیز «زمین فوتبال» در اتون متذکر میشود.
در اوایل قرن ۱۹، (قبل از قانون سال ۱۸۵۰ کارخانه، اکثر طبقه کارگر مردم بریتانیا مجبور بودند که بیش از دوازده ساعت در روز و غالبا شش روز در هفته کار کنند. آنها هیچ زمان و تمایلی برای وقت گذاری جهت ورزش و تفریح در اختیار نداشتند. در آن زمان بسیاری از کودکان نیز جزء نیروی کار محسوب میگشتند. روز عید فوتبال در شاهراه عوام مردم در حال افول بود. از این رو شاگردان مدرسهای که از زیر بار کار طاقت فرسا آزاد بودند تبدیل به مبتکران بازیهای فوتبال برنامه ریزی شده بر اساس قواعد رسمی گردیدند. این بازیها بتدریج تبدیل به بازیهای فوتبال مدرن گردیند که ما امروزه آنها را میشناسیم.
بعدها برخی از مدارس ملی فوتبال را به عنوان وسیله ترغیب حس رقابت و سالم نگه داشتن وضعیت جسمانی دانش آموزان مورد استفاده قرار دادند. هر مدرسه به مقتضی اندازه زمین بازی خود، قواعد مخصوص بخود را تدوین مینمود. قوانین بطور گستردهای از مدرسه به مدرسه متفاوت بودند و این تفاوت با ورود دانش آموزان جدید عمیق تر نیز میگردید. بعد از مدت زمان کوتاهی، دو مکتب فکری در خصوص چگونگی انجام بازی فوتبال بوجود آمدند. برخی از مدارس بازی را ترجیح میدادند که در آن توپ را میتوان حمل نمود (مانند راگبی، مارلبرو و چلتنهام)، در حالیکه مدارس دیگر روش ضربه پا و دریبل کردن توپ را میپسندیدند (مانند روش اتون، هارو، وست مینستر و چارتر هاوس). پارهای از اختلافات در این دو گروه ناشی از شرایط انجام بازی میگردید. در چارتر هاوس و وست مینستر، که هر دو مدرسه در منطقه ممنوعه لندن قرار داشتند، پسران محدود به توپ بازی در مکانهای سرپوشیده که انجام بازی و تحرک لازم آن را سخت مینمود، بودند.
نقل است که یکی از شاگردان مدرسه راگبی بنام ویلیام وب الیس، در سال ۱۸۲۳ با برداشتن توپ و دویدن بسمت دروازه حریف «بشدت قوانین فوتبال در زمان خود را نقض نمود». مشهور است که این عمل سر آغاز رشته فوتبال راگبی بودهاست ولی دلیل محکمی بر اثبات این ادعا وجود نداشته و مورخان معتقدند که این داستان جعلی میباشد. با وجود این در سال ۱۸۴۱ (بنا به برخی روایات ۱۸۴۲)، «دویدن» با توپ از زمانی بهعنوان راگبی پذیرفته شد که یک بازیکن توپ را از روی یک جهش گرفت. او در آفساید قرار نداشته و توپ را نیز پاس نداده بود.
شواهد ایجاد فصل فوتبال در مدارس ملی انگلیس در کتاب «گزیده بنتلی» (۱۸۴۴) آورده شدهاست. .
در یکی از فصول این کتاب بنام «مناظر اتون و مردان اتون»، گردش فصلی ورزش توضیح داده شدهاست:
«پسران خوب کریکت را در تابستان و هاکی را در زمستان بازی میکنند. ولی نوجوانان در تابستان قایقها را بکار انداخته و در زمستان فوتبال بازی میکنند».
باشگاههای فوتبال (و دیگر ورزشهای) مدارس بخش مرکزی حیات مدارس ملی انگلیس در قرن نوزدهم بحساب میآمدند. در آن زمان، چارلز بریستد نویسنده آمریکائی در کتاب «پنج سال در دانشگاه انگلیس» (۱۸۵۲) به روایت زندگی خود در دانشگاه کمبریج در دهه ۱۸۴۰ پرداخت. هنگام بحث در خصوص کالج اتون و مدرسه راگبی (گرفته شده از مکاتبات دانشجویان قبلی) چنین بیان میدارد: «یک پسر به خانهای که به آن تعلق دارد افتخار میکند همانطوریکه یک مرد به کالج خود؛ اگرچه در باشگاههای کریکت و فوتبال، و بطور کلی در مسابقات دویدنی و پریدنی، بازیکن با کل مدرسه رقابت میکند، اما هنوز به باشگاه پاییزی فوتبال تعلق دارد که بیست تا سی پسر را در خانه خود جا دادهاست و بنابر این مسابقات فی مابین این خانهها بمانند مسابقات بین کالجها برگزار میگردد» " از همه مهمتر آنست که این مطلب موید اولین مسابقات برنامه ریزی شده بین تیمهای فوتبال نه در سطح مدارس بلکه بین خود تیم هاست. روشن است که جهت انجام مسابقه بین کالجها نیاز به توافقی روشن بروی اصول و قواعد الزامی بودهاست. این الزام توام با وجود وقت و پول کافی باعث بوجود آمدن و خلق قواعد فوتبال مدرن توسط مردمی شد که دانش آموخته مدارس ملی و دانشگاههای انگلیس گردید. این اظهار همچنین اشاره به ایجاد «فصل فوتبال» در مدارس ملی انگلیس دارد که تا امروز بصورت بلا انقطاع در فصول پاییز ادامه داشتهاست.
شکوفائی حمل و نقل ریلی در بریتانیا در دهه ۱۸۴۰ باعث گردید که مردم قادر شوند که بیشتر و راحتتر از قبل به سفر بپردازند. از این جهت امکان انجام مسابقات ورزشی بین مدارس نیز تسهیل گردید. در حالیکه امکان فهم آسان قواعد محلی ورزشی از طریق بازدید مدارس فراهم بود، امکان بازی فوتبال بین مدارس بدلیل اینکه هر مدرسه از قوانین خود پیروی مینمود، تقریباً غیر ممکن بود.
بنظر میرسد که در طی این مدت، قواعد بازی راگبی مدرسهای لااقل بیش از دیگر بازیهای مدرسهای گسترده گردید. بهعنوان مثال، دو باشگاه که ادعا میشود اولین و / یا قدیمیترین باشگاه فوتبال دنیا هستند، نه از آن جهت که بخشی از مدرسه یا دانشگاه بحساب میآمدند، هر دو در فوتبال راگبی قوی هستند: باشگاه بارنیز که گفته میشود سال تأسیس آن ۱۸۳۹، و باشگاه فوتبال بیمارستان گایز که بر اساس گزارشها در سال ۱۸۴۳ تأسیس گردید. در این رابطه نه تاریخ ونه تنوع بازیهای فوتبال انجام شده سوابق مستندی وجود ندارد، اما به هر حال چنین ادعا هائی اشاره به محبوبیت راگبی قبل از ظهور قواعد مدرن دیگر دارد.
در سال ۱۸۴۵ سه پسر در مدرسه راگبی اقدام به تدوین قانون و سپس اجرای آن در مدرسه نمودند. این قواعد اولین سری قواعد (یا کدهای) مکتوب هر نوع فوتبال بحساب میآیند . این امر در نهایت به گسترش بازی راگبی منجر گردید.
پیشرفتهای دیگر در دهه ۱۸۵۰
توجه روز افزون و پیشرفت انواع بازیهای فوتبال انگلیسی، در سال ۱۸۵۱ زمانیکه ریچارد لیندن و ویلیام گیلبرت که هر دو تولید کننده کفش و چکمه راگبی بودند، در نمایشگاه بزرگ لندن اقدام به نمایش توپهای گرد و بیضی شکل نمودند، نشان داده شد. ریچارد لیندن بخاطر ابتکار تولید «توپ قابل ارتجاع کیسهای» و «پمپ دستی برنجی» به دریافت مدال نائل گردید.
باشگاه فوتبال دانشگاه دوبلین و امدش؛ که در کالج ترینیتی دوبلین در سال ۱۸۵۴ بوجود آمد و بعدها بهعنوان پایگاه بازی مدرسهای راگبی مشهور گردید؛ بطور اختلاف بر انگیز بهعنوان قدیمیترین باشگاه فوتبال جهان در هر نوع قانون و قاعده ورزشی شناخته میشود.
در اواخر دهه ۱۸۵۰، بسیاری از باشگاهها جهت انجام انواع بازی فوتبال در کشورهای انگلیسی زبان شکل گرفتند.
باشگاه فوتبال شفیلد که توسط دو نفر از دانش آموزان سابق مدرسه هارو بنامهای ناتانیل کرسویک. ویلیام پرست در سال ۱۸۵۷ بنیان گذاری شد بعدها بهعنوان قدیمی ترین باشگاه انجمن فوتبال (ساکر) معروف گردید. بهرحال، این باشگاه در ابتدا بازی را با قواعد خود یعنی قواعد شفیلد انجام میداد. البته برخی شباهت هائی با قوانین کمبریج بچشم میخورد ولی به بازیکنان اجازه داده میشد که به توپ با دست «ضربه» زده و آن را پرتاب نمایند. همچنین به هیچ عنوان قاعده آفساید نیز وجود نداشته و بنابر این بازیکنان مهاجم مجاز به قرار گرفتن دائم در کنار دروازه حریف بودند. این قانون توسط شماری از باشگاههای منطقه بکار گرفته شده و در سال ۱۸۶۷، باشگاه انجمن شفیلد بوجود آمد تا برنامه ریز کاپ یودان و یا اولین مسابقه تورنمنت فوتبال جهان باشد.
قانون شفیلد تا سال ۱۸۷۷ یعنی پس از افشای مکاتبات شدید استوارت جی اسمیت (کاپیتان انجمن منچستر اف. سی.) دبلیو. اس. بامبریج (کالج مارلبرو) در فیلد وجود داشت. در این سال تصمیم گرفته شد که بازی ضرب پا تحت مقررات واحد انجام داده شود. قوانین اف ای عناصری از بازی شفیلد را بکار میگرفت.
در سال ۱۸۶۲ یک مرد انگلیسی بنام آقای لیندان پس از آنکه خانم لیندان بر اثر باد کردن بیش از اندازه کیسه مثانه خوک به بیماری ریوی دچار گشت، موفق به ساخت اولین توپ لاستیکی قابل ارتجاع شد. ظهور این توپها باعث ایجاد یک شکلی در اندازه توپها شده و از طرفی کیسه لاستیکی باعث محکم و گرد شدن توپ میشد. بهرحال نظر به اینکه سطح خارجی آنها از چرم ساخته شده بود، در هنگام خیس شدن خیلی سنگین میشد. در سال ۱۸۷۲ انجمن انگلیسی فوتبال بطور رسمی در کتاب قانون خود اعلام نمود که توپ میبایست «کروی بوده و محیط آن ۲۷ تا ۲۸ اینچ باشد» (۶/۶۸ تا ۱/۷۱ سانتی متر). این استانداردها هنوز هم توسط فیفا رعایت میگردند.
انجمن فوتبال
در سالهای اولیه دهه ۱۸۶۰، تلاشهای فزایندهای در انگلستان در جهت یکسان سازی و تطبیق انواع بازیهای عمومی مدرسهای صورت گرفت. در سال ۱۸۶۲، جی. سی. ترینگ، یکی از نیروهای پیشرانه قوانین اولیه کمبریج مدیر مدرسه آپینگهام بود. او اقدام به تدوین قواعد مخصوص خود که آن را «سادهترین بازی» میخواند، نمود. (این قوانین همچنین بهعنوان قوانین آپینگهام شناخته میشوند). در ابتدای اکتبر ۱۸۶۳ نسخه بازبینی شده دیگری از قوانین کمبریج توسط هفت نفر از کمیته نمایندگان دانش آموختگان سابق مدارس هارو، شروزبوری، اتون، راگبی، مارلبرو و وست مینستر تدوین گردید.
در شامگاه روز ۲۶ اکتبر سال ۱۸۶۳ نمایندگان چندین باشگاه فوتبال در منطقه بزرگ لندن در ناحیه فری میسون تاورن در خیابان ملکه اعظم با هم ملاقات کردند. این اولین جلسه انجمن فوتبال (اف ای) بود. این اولین سازمان رسمی فوتبال جهان بود. مدرسه چارترهاوس اولین سازمانی بود که دعوت را پذیرفت. نتیجه این جلسه صدور دعوتنامه از نمایندگان مدارس عمومی به جهت شرکت در این انجمن بود. بجز مدرسه ترینگ شهر آپینگهام، بیشتر مدارس از شرکت سرباز زدند. در جمع از اکتبر تا دسامبر ۱۸۶۳ شش جلسه اف ای برگزار گردید. پس از سومین جلسه، یک پیش نویس از قواعد توسط اف ای صادر شد. بهرحال، در آغاز جلسه چهارم، توجه حاضران به قوانین شفیلد و قواعد جدیدالانتشار سال ۱۸۶۳ کمبریج جلب شد. قواعد کمبریج در دو قسمت عمده با پیش نویس اف ای متفاوت بود؛ این دو قسمت عبارت بود از «دویدن (حمل) با توپ» و «ضربه زدن» (لگد زدن به ساق پای حریف). دو قانون مناقشه برانگیز اف ای بشرح زیر است:
«پنج. یک بازیکن توپ را صحیح مهار کرده و یا توپ را در اولین سعی مهار کند، میتواند با توپ بسوی دروازه حریف بدود؛ ولی در صورت امتیاز حریف، اجازه دویدن نخواهد داشت.»
«چهار: اگر هر یک از بازیکنان با توپ بسوی دروازه حریف بدود، بازیکنان طرف مقابل آزاد هستند تا جلوی او را گرفته، او را گرفته، با او بدود و یا به او ضربه بزند، و یا توپ را از او بگیرد، ولی هیچ بازیکنی نباید در یک زمان همدیگر را گرفته و بهم ضربه وارد نمایند.»
در جلسه پنجم حرکتی در جهت حذف این دو قاعده از قوانین اف ای شکل گرفته و پیشنهاد گردید. اکثر نمایندگان موافق بودند ولی شخصی بنام اف. دبلیو. کمپبل از بلاک هیس بشدت مخالفت نمود. او میگفت، «فوتبال حقیقی در ضربه زدن خلاصهٔ گردد». با این حال این حرکت تصویب گردید و ام دش؛ در پایان جلسه و ام دش؛ استفان ویلیز و کمپبل باشگاههای خود را از عضویت اف ای خارج شاختند. پس از برگزاری آخرین جلسه در مورخه ۸ دسامبر کمیته اف ای اقدام به انتشار «قوانین فوتبال» بهعنوان اولین سری قوانین جامع بازی که بعدها بنام انجمن فوتبال شناخته شد، نمود. (بعدها در برخی کشورها بهعنوان ساکر نامیده شد).
این قوانین اولیه اف ای هنوز شامل اجزائی است که دیگر بهعنوان اجزاء انجمن فوتبال بحساب نیامده ولی در بازیهای دیگر قابل رویت هستند: بهعنوان مثال، یک بازیکن میتواند مهار کرده و یک امتیاز طلب نماید که به او اجازه یک ضربه آزاد را خواهد داد، و اگر بازیکن در پشت دروازه حریف با توپ تماس داشته باشد، تیمش اجازه یک ضربه آزاد بسمت دروازه را از ۱۵ یادری جلوی دروازه خواهد یافت.
بازیکن فوتبال
بازیکن فوتبال یا فوتبالیست (به فارسی تاجیکی: فوتبالباز) به کسی که به عنوان پیشه و حرفه خود به بازی فوتبال میپردازد گفته میشود.
واژهٔ «فوتبالیست» از زبان روسی وارد زبان فارسی شدهاست.
گونهها
در فوتبال بازیکن فردی است که بر پایهٔ قوانین فوتبال٫ فوتبال بازی میکند. در یک بازی فوتبال هر تیم ۱۱ بازیکن دارد که یکی از آنها دروازهبان است و بقیه یا پدافندگر یا بازیکن میانه و یا مهاجم هستند.
دروازهبان
در بازی فوتبال به کسی که برای نگهداری و محافظت از دروازه میکوشد و مانع ورود توپ به داخل آن میشود دروازهبان میگویند. دروازهبان تنها بازیکنی است که میتواند از دستانش برای گرفتن توپ استفاده کند.
مدافع/پدافندگر
مدافع یا پدافندگر بازیکنی است که در پشت هافبکها قرار دارد و پیشترین و اولین هدفش پشتیبانی از دروازهبان است. وظیفهٔ اولیه او جلوگیری از حریف است برای گل زدن.
هافبک/بازیکن میانه
هافبک یا بازیکن میانه بازیکنی است که جایگاهش بین پدافندگر (مدافع) و مهاجم است (در شکل با رنگ آبی نشان دادهشدهاست). وظیفهٔ اصلی آنها بی بهره کردن تیم حریف از توپ است (که معمولاً با تکل انجام میشود)٫ تا توپ را به تصرف خود درآورند و برای مهاجمان خودی بفرستند.
فوروارد/مهاجم
فورواردها یا مهاجمان بازیکنانی هستند که در نزدیکترین ردیف به دروازهٔ حریف بازی میکنند که مسئولیت گل زدن را دارند.
توپ فوتبال
توپ فوتبال توپی است که برای انجام انواع مختلف بازی فوتبال از آن استفاده میشود. در انواع مختلف ورزش فوتبال از توپهای متفاوتی استفاده میشود که همگی آنها در دو طبقه توپهای کروی و توپهای تخممرغی جای میگیرند.
توپهای کروی: شکلی کاملاً گرد دارند و در ورزش فوتبال و فوتبال گیلیک از آنها استفاده میشود.
توپهای تخممرغی مدور: این توپها بیضی شکل هستند و خود به دو نوع تقسیم میشوند:
توپهایی که انتهای آن زاویهدار است: و در فوتبال آمریکایی و فوتبال کانادایی استفاده میشوند.
توپهای که کاملاً مدور هستند: در راگبی فوتبال و فوتبال استرالیایی از آنها استفاده میشود.
فوتبال
بر اساس قانون شماره ۲ توپ بازی باید کروی شکل، پر از هوا و با محیط ۶۸ تا ۷۰ سانتیمتر، با فشار هوای ۸ تا ۱۲ پوند در اینچ مربع، وزن ۴۱۰ تا ۴۵۰ گرم و پوشیده از چرم یا مواد مناسب دیگر باشد. این نوع توپ، توپ استاندارد و یا توپ شماره ۵ نیز نامیده میشود. در مسابقات ویژه گروههای سنی و مسابقات داخل سالن از توپهای کوچکتر و سبکتری استفاده میشود. برای مثال توپ شماره ۴ توپ استاندارد برای بازی فوتسال است.
آدیداس مهمترین سازنده توپ فوتبال است که توپهای جام جهانی فوتبال را از جام جهانی فوتبال ۱۹۷۰ به اینسو و توپهای جام ملتهای اروپا را از جام ملتهای اروپا ۱۹۸۰ و همچنین لیگ قهرمانان یوفا را میسازد.
توپ دولایه
فوتبال استرالیایی
توپ استاندارد فوتبال استرالیایی بیضی شکل و شبیه به توپهای مورد استفاده در راگبی است. رنگ توپ مسابقاتی که در روز انجام میشود قرمز و بازیهایی که در شب انجام میشود زرد است. استانداردهای آن:
محیط: ۷۲-۷۳ سانتیمتر
فشار هوا (پوند در اینچ مربع): ۹-۱۱
فوتبال گیلیک
در فوتبال گیلیک از یک توپ چرمی کروی شبیه به توپ والیبال با این استانداردها استفاده میشود:
قطر: ۲۵-۲۶ سانتیمتر
محیط: ۶۹-۷۴ سانتیمتر
وزن: ۳۷۰ تا ۴۲۵ گرم
فشار هوا (پوند در اینچ مربع): ۹-۱۱
لیگ راگبی
توپ استاندارد راگبی ۱۳ نفره که سایز ۵ نیز نامیده میشود، این شرایط را داراست:
قطر: ۲۵-۲۶ سانتیمتر
محیط (در طولانیترین قسمت): ۶۰ سانتیمتر
محیط (در عریضترین قسمت): ۲۷ سانتیمتر
وزن: ۳۸۳ تا ۴۴۰ گرم
توپهای راگبی لیگ کمی زاویهدارتر از توپهای اتحادیه راگبی هستند که پرتاب و گرفتن آنها را سادهتر و شوتکردن آنها را مشکلتر میکند و نسبت به توپ فوتبال آمریکایی هم کمی بزرگتر هستند.
اتحادیه راگبی
توپ استاندارد راگبی ۱۵ نفره این شرایط را داراست:
طول: ۲۸ سانتیمتر
محیط (در طولانیترین قسمت): ۵۶ سانتیمتر
محیط (در عریضترین قسمت): ۲۸ تا ۳۰ سانتیمتر
وزن: ۴۱۰ تا ۴۶۰ گرم
فشار هوا (پوند در اینچ مربع): ۹٫۵ تا ۱۰
گیریدون فوتبال
توپهایی که در فوتبال آمریکایی و فوتبال کانادایی استفاده میشوند، بایستی این شرایط را دارا باشند:
قطر: ۲۵-۲۶ سانتیمتر
محیط (در طولانیترین قسمت): ۵۸ تا ۶۲ سانتیمتر
محیط (در عریضترین قسمت): ۲۸ تا ۳۰ سانتیمتر
وزن: ۳۹۷ تا ۴۲۵ گرم
فشار هوا (پوند در اینچ مربع): ۱۲٫۵ تا ۱۳٫۵
زمین فوتبال
زمین فوتبال سطح بازی فوتبال است. اندازهها و جزئیات آن در قانون شماره ۱ بازی فوتبال آمده است.
با توجه به اینکه مقررات فوتبال در انگلستان شکل گرفته است، اندازه زمین فوتبال هم در واحدهای امپریال بیان شده است و در قوانین مسابقه نیز معادلهای متریک آن نیامده است، استفاده از واحدهای اندازهگیری بهطور سنتی حتی در خارج از بریتانیا نیز مرسوم است.
یک زمین استاندارد فوتبال بزرگسالان برای مسابقات بینالمللی میبایست ۱۱۰ تا ۱۲۰ یارد (قدم) (معادل ۱۰۰ تا ۱۱۰ متر) طول و ۷۰ تا ۸۰ یارد (۶۴ تا ۷۵ متر) عرض داشته باشد.
زمینهای مسابقات غیر بینالمللی میتواند بین ۹۱ تا ۱۲۰ متر طول و ۴۵ تا ۹۱ متر عرض داشته و نباید مربع باشد.
یک دروازه مستطیل شکل در وسط خط عرضی (یا خط گل) گذاشته میشود که فاصله تیرکهای عمودی آن از یکدیگر ۸ یارد (۷٫۳۲ متر) و فاصله تیرک افقی از زمین ۸ فوت (۲٫۴۴ متر) است.
در جلوی هر دروازه و به فاصله ۱۸ یارد (۱۶٫۵ متر) از خط دروازه، محوطه مستطیل شکلی وجود دارد که به محوطه جریمه و محوطه هجده قدم معروف است، در این محوطه دروازهبان قادر است توپ را با دست لمس کرده و بگیرد و خطای بازیکنان حریف با ضربه پنالتی جریمه میشود.
محوطه کوچکتری نیز در جلوی دروازه و با فاصله ۶ یارد (۵٫۵ متر) وجود دارد که میبایست ضربات شروع مجدد بازی در هنگام خروج توپ از خط عرضی از داخل آن زده شود. خطوط و علامتهای دیگری نیز در زمین برای مشخص کردن محل قرار گرفتن بازیکنان و جای زدن ضربات کرنر، پنالتی و شروع بازی وجود دارد.
چمن
چمن مهمترین جزء زمین فوتبال است. بطوریکه یکی از عوامل مهم در پیشرفت فوتبال هر کشور وجود زمینهای چمن مناسب می باشد و یکی از فاکتورهای شناسایی سطح فوتبال یک کشور، وضعیت چمن استادیومهای آن کشور میباشد. چمنهای فوتبال بر دو نوع طبیعی و مصنوعی میباشند.خراب شدن زود هنگام چمنهای طبیعی صاحبان باشگاهها و دست اندرکاران ورزش را بر آن داشته تا جایگزین واقعی برای چمن طبیعی به لحاظ تحمل بیشتر زمین بازی در مقابل تعدد و ترافیک تیمها، جلوگیری از اتلاف وقت برای بازسازی زمین، قابلیت زمین برای بازی در برف و باران و پیش گیری از گل آلوده شدن سطح چمن، انتخاب نمایند. بهمین منظور چمنهای مصنوعی را جایگزین چمنهای طبیعی کردند.
مهاجم
فورواردها یا مهاجمان در فوتبال بازیکنانی هستند که در نزدیکترین ردیف به دروازهٔ حریف بازی میکنند و مسئولیت گل زدن را دارند. در ترکیبهای فوتبال مدرن، تیمها معمولاً بین ۱ تا ۳ مهاجم را استفاده میکنند، که ۲ مهاجم بیشتر دیده میشود.
مهاجم دوم یا به عبارتی دیگر مهاجم سایه در فوتبال بازیکنانی هستند که پشت مهاجم اول بازی میکنند و بیشتر وظیفهٔ بازیسازی برای مهاجم اول را بر عهده دارند.
هافبک
هافبک یا بازیکن میانه یا بازیکن میانی٬ در فوتبال٬ بازیکنی است که جایگاهش بین مدافع و مهاجم است (در شکل با رنگ آبی نشان دادهشدهاست). وظیفهٔ اصلی آنها بی بهره کردن تیم حریف از توپ است (که معمولاً با تکل انجام میشود)٫ تا توپ را به تصرف خود درآورند و برای مهاجمان خودی بفرستند.
در شیوه ۲-۴-۴ که تنها دو مهاجم و چهار هافبک شرکت دارند، هافبک تهاجمی نامش مهاجم کنار کاذب است. او موقعیتی آزاد میان مهاجمان و هافبک ها دارد . هافبک تهاجمی نه تنها باید شرایط بدنی خوبی داشته باشد، بلکه باید بازیکنی تکنیکی نیز باشد. تقاضای توپ و بازی بدون توپ او را وادار می کند که شرایط بدنی عالی داشته باشد تا بتواند با تمام نیروی خود در حرکات تهاجمی شرکت کند. هافبک دفاعی غالبا جای هافبک تهاجمی را می گیرد. همین بازیکن متناسب با سبک بازی تیم خود، بیشتر ماموریت دفاعی یا تهاجمی به عهده می گیرد. به طور کلی، یک هافبک تهاجمی دستیار کاپیتان تیم است.هنگام حمله، هافبک تهاجمی در توپ رسانی به او ملحق شده و حرکت یک–دو انجام می دهند، یا از مهاجمین به منظور ایجاد خطر حمایت می کنند. هافبک تهاجمی با دریبلهای خود می تواند دفاع حریف را به هم ریخته و مهاجمین را در کارشان یاری کند. او بدون شک چند گانهترین هافبک زمین است. او باید با حریف مقابله کند و حرکت تهاجمی او را مانع شود، نیز می تواند با کمک کاپیتان تیم ضد حمله را تدارک ببیند.
مدافع
مدافع یا پدافندگر بازیکنی است که در پشت هافبکها قرار دارد و مهمترین و اولین هدفش پشتیبانی از دروازهبان است. وظیفهٔ اولیهٔ او جلوگیری از گلزنی حریف است. امروزه مدافعان مياني در امر بازيسازي و مدافعان كنار در كارهای هجومی نقش پررنگی را ايفا میكنند. ۳ مدافع گلزن تاريخ فوتبال به شرح زير است:
۱ - رونالد کومان هلند (۱۹۳ ﮔﻞ)
۲ - دانیل پاسارلا آرژانتین (۱۳۴ ﮔﻞ)
۳ - فرناندو هیرو اسپانیا (۱۱۰ ﮔﻞ)
دروازهبان
دروازهبان در اصطلاح تعریف شده از فدراسیون بینالمللی فوتبال به بازیکنی گفته میشود که فضایی را در میان خط حملهٔ حریف و دروازهٔ خودی، بعنوان آخرین نفر دفاعی تیم، محافظت میکند. وظیفهٔ اصلی دروازهبان مراقبت از دروازه و پیشگیری از دریافت گل محسوب میشود.
دروازه بان تنها بازیکنی میباشد که حق استفاده از دست برای محافظت از دروازه خودی دارد. (فقط در محوطه جریمه تیم خودی) هر تیم باید در تمام لحظات بازی یک دروازه بان در اختیار داشته باشد.
اگر یک دروازه بان به دلایل مختلف ( مصدوم شدن و یا اخراج شدن از زمین بازی) مجبور به ترک زمین شود، بازیکن دیگری باید به جای او درون دروازه قرار بگیرد. (حتی اگر برای تیم هیچ تعویضی باقی نمانده باشد و از تمام تعویضهای مجاز تیم استفاده شده باشد)
در اغلب تیمها معمولاً شماره ۱ مخصوص یکی از دروازه بانهای تیم میباشد. البته همیشه استثناهایی وجود داشتهاند که از آن جمله میتوان به دروازه بان تیم ملی پرتغال ویکتور بایا اشاره کرد که همیشه شماره ۹۹ میپوشید و دروازه بان آرژانتین در جام جهانی فوتبال ۱۹۷۸ و ۱۹۸۲ که شماره ۵ بر تن میکرد. درواز ه بان های مطرح جهان 1-ایکر کاسیاس 2-بوفون 3-پیترچک..
سرمربی
سرمربی فوتبال (به انگلیسی: Football Manager) یکی از نقشهای مهم تیم فوتبال است و وظایفی از جمله چیدن بازیکنان در زمین و تنظیم تمرینهای بازیکنان فوتبال را برعهدهدارد و بدون آن، تیم فوتبال ناقص و ناتمام است.
حسین بن علی
حسین بن علی بن ابیطالب (۳ شعبان ۴ هجری قمری در مدینه — ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا)
امام سوم شیعیان است. او با کنیهاش ابوعبدالله نیز شناخته میشود. او فرزند
علی بن ابی طالب و فاطمه و نوهٔ محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام است. سجاد،
چهارمین امام شیعیان فرزند وی است. او در روز عاشورا در نبرد کربلا کشته شد و
به همین دلیل شیعیان او را سیدالشهداء مینامند. اکثر مسلمانان حسین را به علت
نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، گرامی می
شمارند.
حسین هفت سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. روایاتی از علاقه محمد نسبت
به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست؛ مانند: «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت
اند». مهمترین واقعه دوران کودکی حسین رویداد مباهله و اینکه این دو نفر مصداق
کلمه «ابناءَنا» در آیه مباهله گردیدند است. در جوانی، در فتح طبرستان و دفاع
از خانهٔ عثمان شرکت داشت. در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و در
جنگهای او شرکت داشت. حسین جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان
را در ملاء عام لعنت میکرد. در دوران برادرش حسن، به پیمان صلح او با معاویه
پایبند ماند و اقدامی علیه وی انجام نداد. در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از
او در منابع تاریخی ثبت شدهاست: یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی
امیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای
معاویه برای پذیرش یزید بعنوان ولیعهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولیعهد
بدعتی است در اسلام سرباز زد.
بلافاصله پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری به فرمان یزید حاکم مدینه حسین را به
قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. اما حسین با یزید
بیعت نکرد و به همراه خانوادهاش به مکه گریخت و چهار ماه در آنجا ماند. اهالی
کوفه که اکثراً شیعه بودند از مرگ معاویه خوشحال شده و به حسین نامه نوشتند و
گفتند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نخواهند کرد. حسین نیز صلاح را آن دید که
پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی کند. مردم
کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا
مردم را مدیریت نمود. این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و او عبیدالله بن
زیاد را حاکم کوفه کرد و به او فرمان داد تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را
بخواباند. عبیدالله بن زیاد اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام
داد که آنان را وحشت زده کرد و مسلم را، در حالی که نامهای خوشبینانه از بیعت
کوفیان به حسین فرستاده بود، گردن زد. حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت، برخلاف
اصرارهای دوستانش در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی الحجه ۶۰ آماده عزیمت به سمت کوفه گردید.
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به
هیچ کس اجازه نمیداد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی
دیگر وارد گردد. حسین در میانه راه دریافت که قاصدش که به کوفه فرستاده شده بود
کشته شدهاست و از یارانش خواست که اگر خواستند میتوانند از کاروان جدا شوند
اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند. در میانهٔ راه، سوارانی به
سرکردگی حر بن یزید ریاحی کاروان را متوقف نمود؛ او فرمان داشت که حسین و
همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد اما حسین پیشنهاد حر را نپذیرفت و در
منطقهای به نام کربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روز سوم ماه محرم، لشکری
۴۰۰۰ نفری به سرکردگی عمر بن سعد بن ابی وقاص به منطقه وارد شد. عمر بن سعد به
عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت اما عبیدالله
به او وعدهٔ حکومت ری را داد لذا عمر از او اطاعت کرد و از ترس توبیخ و تنبیه
ابن زیاد پیشنهاد صلح حسین را نپذیرفت؛ اگرچه در مورد پیشنهاد صلح از طرف حسین
در منابع اولیه اختلاف وجود دارد.
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده
کرد. حسین سوار بر اسب خطابهای را به لشکریان ابن سعد ایراد کرد و مقامش را
برای آنان شرح داد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید
گردد و حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. جنگ
شروع شد در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند.. بعد از
ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته
میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز
شروع گردید. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند که حسین به سپاهیان
ابن زیاد حمله برد. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر
میگویند که دهها تن را کشت. سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر
صورت به زمین افتاد و سنان بن انس نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر
وی را از بدن جدا نمود. نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت
آوردند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن
حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به
همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد.
شیعیان در سالگرد واقعهٔ کربلا مراسم سوگواری برگزار میکنند اما تاثیر واقعهٔ
کربلا بر وجدان و ضمیر دینی مسلمانان بسیار عمیق و فراتر از یادبود آن توسط
شیعیان بوده است. مسلماً حسین تنها یک شورشی خودسر نبود که جان خود و
خانوادهاش را به خاطر آرزوهای شخصی فدا کند؛ او کسی بود که از شکستن پیمان صلح
با معاویه سرباز زد ولی حاضر به بیعت با یزید به دلیل تعارض با پیمانشان نشد.
او همانند پدرش قاطعانه معتقد بود که اهلبیت از جانب خدا برای حکومت بر امت
محمد انتخاب شدهاند و با رسیدن نامههای کوفیان، بر خلاف توصیهٔ دوستدارانش،
احساس وظیفه برای رهبری کرد. در درازمدت، کشتار وحشیانه در کربلا مثالی برای
وحشیگری امویان شد و الهامبخش حرکتهای بعدی شیعیان شد.
کنیه و القاب
کنیه حسین در تمام منابع ابوعبدالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلی را نیز
داشته است. حسین بسیاری القاب دارد که با القاب حسن یکی است. حسین القاب خاصی
مانند زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذاتاللّه، رشید، و التابع
لمرضاةاللّه داشته است. ابن طلحه مشهورترین لقب حسین را زکی و مهمترین آنان را
سید شباب أهلالجنه می داند. در برخی احادیث منسوب به امامان شیعه، حسین با لقب
شهید یا سیدالشهداء یاد می شده است. در برخی متون ادبی و تاریخی قرن چهارم هجری
و پس از آن، با وجود اینکه وی خلافتی نداشته است، از وی با لقب امیرالمؤمنین
یاد میگردد.
منابع برای تاریخ نگاری قیام حسین و سرنوشت وی
به غیر از نسخه خطی از کتاب ابومخنف که در برلین نگهداری میشود و لارا وسیا
وگلییری آن را تماماً معتبر نمیداند، مهمترین منابع در این زمینه، طبری و
بلاذری هستند. روایات طبری در این زمینه به سه دسته تقسیم میشوند:
روایاتی که در کتاب ابومخنف (مرگ ۱۵۷ هجری/ ۷۷۴ میلادی) و از شاهدان عینی واقعه
نقل شدهاند.
روایات متعددی که هشام بن محمد کلبی نقل شده که اکثراً از ابومخنف (استادش) نقل
شدهاند.
روایاتی دیگر از محدثان دیگر که اکثر اطلاع مهمی به دست نمیدهند.
بلاذری همان منابع طبری را به کار گرفته اما آنها را خلاصه کرده و آن روایتها
را بزرگنمایی میداند و علاوه بر آنان روایتهای دیگری نیز دارد. لارا وسیا
وگلییری بر این باور است که تاریخ نگاران دیگر مانند دینوری، یعقوبی، ابن عبد
ربیحه و غیره، اطلاع خاص دیگری به ما نمیدهند چون روایت هایشان را از ابو مخنف
گرفتهاند. شیعیان این آثار که مولفانشان گرایشهای شیعی دارند را معتبر
میدانند که بیشتر این روایتها از روایتهای شیخ مفید سرچشمه گرفتهاند. برخی
دیگر از این آثار به نقد روایتهای ساختگی میپردازند. در قرن ۷ هجری/ ۱۳
میلادی، روایتهای ساختگی و رمانتیک اضافه شد (مانند نبردهای تک نفره حسین که
دهها نفر را میکشد و مانند شیری از خود دفاع میکند و افسانههای دیگر). این
اغراقها و روایتهای ساختگی توسط ابن کثیر مورد نکوهش تندی قرار گرفت.
دوران کودکی
محمد حائری مینویسد سال تولد حسین را سال ۳، ۴ یا ۵ هجری، روز تولدش را اکثراً
۳ شعبان، آخر ربیعالاول، اوایل شعبان، ۵ شعبان و زمانش را غروب پنج شنبه ذکر
کردهاند. فاصله زمانی تولد حسن و حسین را ۶ ماه و ۱۰ روز، ۱۰ ماه و ۲۲ روز یا
یک سال و دو ماه نوشتهاند. اما مادلونگ معتقد است بنا به اکثر روایات، حسین در
۵ شعبان ۴ هجری/۱۰ ژانویه ۶۲۶ میلادی متولد شد. روایاتی هم وجود دارند که تاریخ
تولدش را در جمادیالاول ۶ هجری/اوایل اکتبر ۶۲۷ میلادی ذکر میکنند.
در هنگام تولد حسین، محمد همان آدابی که برای تولد حسن انجام داده بود مانند
اذان گفتن و عقیقه کردن را برای وی انجام داد و وی را برای شیر دادن نیز ام فضل
همسر عباس بن عبدالمطلب فرستاد و ام فضل به حسین و فرزند خودش قثم بن عباس شیر
میداد و بدین سان حسین برادر رضاعی قثم گردید. اما کلینی روایتی دارد که
میگوید حسین تنها از مادرش فاطمه شیر خورد. محمد، این نوه اش را به نام پسر
دوم هارون، شبیر، حسین نام نهاد. بنا به برخی روایات، علی دوست داشت نام کودک
را حرب بگذارد اما وقتی دید محمد چنین نامی بر او گذاشته، از این نام منصرف
گردید. روایات دیگر حاکی است که حسین در ابتدا به نام عمویش جعفر طیار که در آن
زمان هنوز در حبشه زندگی میکرد، جعفر نامیده شد اما محمد نام او را حسین نهاد.
اما روایات شیعی مدعی هستند که نام حسین از همان ابتدا بر کودک نهاده شد و به
فرمان الهی صورت پذیرفت. در روایات آمده که نام حسن و حسین، نامهایی بهشتی بوده
و پیش از اسلام بر کسی نهاده نشده است.
حسین ۷ سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. محمد، پیامبر مسلمانان و
پدربزرگ او، در همان سالهای کودکی حسین درگذشت بنابراین حسین خاطره چندانی از
وی نداشت. روایاتی از علاقه محمد نسبت به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست.
مانند «هر کس آنها را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس از آنها متنفر
باشد از من منتفر است» یا «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت اند». حدیث دوم از
دیدگاه شیعه اهمیت زیادی دارد و به اعتقاد آن گواهی بر حقانیت حسن و حسین بر
امامت است. محمد دو نوهاش را بر زانوان، بازوها قرار میداد و حتی در حال نماز
و سجده اجازه میداد بر پشتش قرار گیرند. محمدحسن و حسین را در آغوش میگرفت و
در همان وضعیت با مردم سخن میکرد. حسن به عنوان نوه بزرگتر به نظر میرسد که
بیشتر مورد توجه محمد بودهاست و بیشتر از حسین، از محمد خاطره داشتهاست. حسن
و حسین شبیه به محمد بودند اما حسن شباهت بیشتری داشته اشت. مهمترین واقعه
دوران کودکی حسن و حسین رویداد مباهله و اینکه این دو نفر مصداق کلمه
«ابناءَنا» در آیه مباهله گردیدند میباشد.
دوران خلافت عمر و عثمان
بر طبق روایتی، حسین زمانی که عمر خلیفهٔ دوم بر منبر محمد نشسته بود و در حال
سخنرانی بود به دلیل نشستن بر منبر محمد اعتراض کرد و عمر نیز خطبه خود را نیمه
کاره رها کرد و از منبر فرود آمد. همچنین عمر سهم حسن و حسین از بیت المال را
به سبب نزدیکی با محمد، همانند سهم علی و اهل بدر معین کرده بود. بگفته برخی
منابع تاریخی، حسن و حسین در سال ۲۹ هجری در فتح طبرستان شرکت داشتند.
حسین در زمان خلافت عثمان در قضیه تبعید ابوذر، به همراه علی و حسن وی را بدرقه
نمود. مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا مینویسد در هنگام محاصره عثمان، حسن به
همراه فرزندان صحابیون محمد به دفاع از خانه عثمان پرداخت، عثمان از علی خواست
که به دیگر محافظان بپیوندد و علی در پاسخ حسین را فرستاد. عثمان به حسین گفت
که آیا میتواند در مقابل شورشیان از خود دفاع کند. حسین با شنیدن این سخن
برآشفت و عثمان او را از آنجا به بیرون فرستاد. همچنین مروان نیز گفت که علی
مردم را بر ضد عثمان تحریک میکند و حال پسرانش را برای دفاع از عثمان
میفرستد. محمد عمادی حائری مینویسد حسین یا حسن بر طبق روایات در قضیه دفاع
از عثمان زخمی شدند.
دوران خلافت علی بن ابیطالب
در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و در جنگهای او بطور فعال شرکت
داشت.
حسین در جنگ صفین خطبهای برای مردم برای تشویقشان به پیکار خواند و در زمان
خلافت علی، بعد از حسن متولی صدقات بود. حسن و حسین، محمد حنفیه، عبدالله بن
جعفر در میان هاشمیان از نزدیکترین همراهان علی در دوران خلافتش بودند. حسین
جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملاء عام لعنت میکرد.
در هنگام کشته شدن علی، حسین بنا به روایتی برای ماموریتی به مدائن رفته بود و
با نامه حسن از موضوع اطلاع پیدا کرده و در مراسم خاک سپاری علی حضور یافت.
دوران خلافت حسن بن علی
حسین در ابتدا مخالف پذیرش صلح با معاویه بود، اما تحت فشار حسن، آن را پذیرفت.
پس از آن شیعیان کوفه به وی پیشنهاد دادند که حملهای غافلگیر کننده به اردوگاه
معاویه در نزدیک کوفه شود، اما نپذیرفت و گفت که تا وقتی معاویه زندهاست باید
به شرایط صلح نامه پایبند باشیم اما پس از مرگ معاویه در این تصمیم تجدید نظر
خواهد نمود و به همراه حسن و عبدالله بن جعفر کوفه را به سمت مدینه ترک کرد.
دوران خلافت معاویه بن ابوسفیان
حسین در زمان معاویه اقدامی علیه وی انجام نداد. گرچه حسن را به خاطر انتقال
قدرت به معاویه مورد سرزنش قرار داد ولی معاویه سالی یک یا دو میلیون درهم به
حسین میفرستاد و حسین مکرر به شام سفر میکرد و در آنجا نیز هدایای دیگری از
معاویه دریافت مینمود. گزارشها نشان میدهد که شیعیانی مانند حجر بن عدی حتی
پیش از کشته شدن حسن بسیار به دیدن او میآمدند و از او تقاضا میکردند تا علیه
معاویه قیام کند. اما بنا بر نوشته البلاذری پاسخ او همیشه این بود که «تا
زمانی که معاویه هست کاری نمیتوان کرد... امر این است که در همیشه در فکر
انتقام باشید... اما در مورد آن چیزی نگویید.»
محمد عمادی حائری مینویسد در دوران خلافت حسن و پس از صلح با معاویه که ۱۰ سال
طول کشید، حسین هم عقیده و هم موضع با برادرش حسن بود و گرچه با تسلیم حکومت به
معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح، با معاویه بیعت ننمود، ولی به این صلح نامه
پایبند بود. محمد باقر روایت میکند که حسن و حسین در این دوران در نماز به
مروان بن حکم که از سوی معاویه به حکومت مدینه گماشته شده بود اقتدا میکردند.
سید محمد عمادی حائری در دانشنامه جهان اسلام با استناد به منابع شیعی چون حر
عاملی که اقتدا به شخص فاسق را نهی میکنند و با توجه به برخوردهای تند حسین با
مروان، اعتقاد به نادرست بودن این روایت دارد.
در همین سالها حسین با لیلا دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی و میمونه دختر
ابوسفیان، خواهر پدری معاویه ازدواج کرد که علی اکبر از لیلا متولد شد. ابومره
هم پیمان امویان بود. این ازدواج برای حسین نفع مادی داشت. ابن سعد مینویسد که
معاویه به حسین ۳۰۰٬۰۰۰ درهم هدیه کرد اما به نظر نمیرسد که این دوستیها
ادامه پیدا کرده باشد. چون معاویه علی را بدنام میکرد و علویان را شکنجه
میداد. در مدینه، مروان بن حکم تصمیم گرفت هیچ جایی برای آشتی و مصالحه بنی
هاشم و بنی امیه، باقی نگذارد. وقتی که حسن خواستگار دختر عثمان، عایشه بود،
مروان مداخله کرد و نگذاشت این وصلت شکل بگیرد و عایشه به عقد عبدالله بن زبیر
آمد. این بی اعتناییها به بنی هاشم، حسین را بیش از حسن خشمگین میکرد. البته
حسین، تلافی این اقدام مروان را در آورد و وقتی که یزید پسر معاویه خواهان ام
کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت شده و ام کلثوم را به عقد
قاسم بن محمد بن ابوبکر درآورد. همچنین حسین بر خلاف حسن، وقتی که مروان در
اولین امارتش بر مدینه، علی را لعنت میکرد، واکنش شدیدی نشان داده و مروان و
پدرش حکم را که قبلاً از سوی محمد پیامبر اسلام طرد شده بودند، لعنت نمود.
وقتی که حسن آن طور که گفته میشود بر اثر مسمویت در بستر مرگ بود، شک خود به
معاویه را در این مسمومیت به حسین ابراز نداشت تا حسین اقدامی تلافی جویانه
انجام ندهد. حسن وصیت کرد که در کنار پدربزرگش محمد دفن شود و اگر بر سر این
مسئله اختلاف و خونریزی بوجود آید، وی در کنار مادرش فاطمه دفن شود. وقتی مروان
بن حکم مانع از دفن حسن در کنار محمد به تلافی اینکه عثمان را نگذاشته بودند در
بقیع دفن شود، شد، حسین به اتحادیهٔ قریش به نام حلف الفضول شکایت نموده و
خواستار احقاق حقوق بنی هاشم در برابر بنی امیه گردید. اما محمد بن حنفیه و
دیگران سرانجام حسین را متقاعد کردند که حسن را در کنار مادرش به خاک بسپارند.
در همین زمان شیعیان کوفه شروع به بیعت با حسین کردند و با پسران جعده بن هبیره
بن ابی الوهب مخزومی که نوههای ام هانی خواهر علی بن ابی طالب بودند در خانه
سلیمان بن صرد خزاعی دیدار نموده و به حسین نامهای نوشتند و مرگ حسن را به وی
تسلیت گفته، وفاداری خود را به حسین اعلام داشته، از علاقهشان به حسین و
نفرتشان از معاویه سخن گفته و از اشتیاقشان به پیوستن حسین به آنان خبر دادند.
حسین در پاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح حسن را رعایت کند و از آنان
خواست که احساساتشان را بروز ندهند و اگر حسین تا زمان بعد از مرگ معاویه زنده
ماند، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت.
عمرو پسر عثمان (خلیفه سوم) به مروان در مورد دیدارهای بسیاری از شیعیان با
حسین در مدینه هشدار داد و مروان این را به معاویه نوشت. معاویه توسط مروان بن
حکم حاکم مدینه از رفتوآمدهای شیعیان با حسین مطلع میگشت اما واکنشی نشان
نمیداد. معاویه میگفت که هرگاه دستهای در مسجد النبی دیدید که سخن بیهودهای
در آن گفته نمیشود، بدانید که آن گروه، گروه حسین است. در این زمان معاویه از
مروان حاکم مدینه خواسته بود تا با حسین برخوردی نداشته باشد و عملی تحریک آمیز
انجام ندهد. عمادی حائری مینویسد که حسین نسبت به حسن در مقابل امویان برخورد
تندتر و علنی تری داشت. حسین یک بار با مروان به خاطر توهین به فاطمه برخورد
سختی کرد و همچنین در برابر دشنام دادن به علی از سوی امویان واکنش شدیدی نشان
میداد. اما عمادی حائری در عین حال با استناد به مفهوم امامت در شیعه و همچنین
از نظر تاریخی معتقد است که این دو برادر به طور کلی دارای موضع گیری یکسانی
بودهاند و برای اثبات این مدعا به قضیه کفن و دفن حسن و تبعیت حسین از وصیت
حسن اشاره میکند. یک بار مروان نامهای تهدید آمیز به حسین نوشت و به وی در
مورد بروز تفرقه در امت اسلامی هشدار داد که با پاسخ قاطعی از سوی حسین مواجه
شد و حسین معاویه را به خاطر اینکه به زیاد بن ابیه به خاطر همبستر شدن مادر
زیاد با ابوسفیان لقب برادر را داده بود مورد نکوهش قرار داده و به خاطر اعدام
حجر بن عدی به معاویه اعتراض نمود و به تهدیدها اعتنایی نکرد. معاویه به
اطرافیان و دوستانش از حسین شکایت کرد اما از تهدید بیشتر خود داری نموده و
هدیه فرستادنها به حسین را ادامه داد. در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او
در منابع تاریخی ثبت شدهاست. یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی امیه
در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای معاویه
برای پذیرش یزید بعنوان ولی عهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولی عهد بدعتی
است در اسلام سرباز زد. حسین به همراه دیگر فرزندان صحابه مشهور محمد، این عمل
را به خاطر اینکه خلاف صلح نامه حسن و خلاف اصل شورای عمر در تعیین خلیفه بود
را رد نمود. بعد از مرگ حسن، حسین صاحب بیشترین احترام در بنی هاشم بود و با
وجود اینکه افرادی مانند ابنعباس از لحاظ سنی از وی بزرگتر بودند، با وی مشورت
می کرده و نظر او را به کار میبستند.
در هنگامی که معاویه برای یزید بیعت جمع میکرد حسین از معدود کسانی بود که
بیعت را رد کرد و معاویه را محکوم کرد. سید محمد عمادی حائری بر این باور است
که در این برهه وی هدایای معاویه را قبول نمیکرد. معاویه به یزید توصیه کرد که
با حسین با نرمش برخورد کند و او را به بیعت مجبور نکند.
دوران خلافت یزید بن معاویه
بیعت نکردن با یزید و حوادث در پی آن
بلافاصله پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰/ ۲۲ آوریل ۶۸۰) به فرمان یزید، ولید بن
عتبه بن ابوسفیان حاکم مدینه، حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را در
ساعت غیر معمول به قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند.
هر دو میدانستند که معاویه درگذشتهاست و میخواستند بیعت با یزید را رد کنند،
اما از جان خود بیم داشتند. عبدالله شبانه به مکه گریخت. حسین به همراه پیروانش
به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت و بیعت با یزید را به بهانه اینکه باید
در ملاء عام باشد، دو روز به تعویق انداخت و سرانجام در شب به همراه خاندانش به
مکه گریخت اما با این وجود از راه فرعی نرفت و از راه اصلی به مکه رفت. در این
سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی
نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهل عراق با خودش
مطمئن نشود، به آنجا نرود. دانشنامه ایرانیکا روایت واقدی در مورد گریختن حسین
و عبدالله بن زبیر به همراه هم را رد میکند. مروان، ولید بن عتبه بن ابوسفیان
را به توسل به زور فرا میخواند اما ولید مایل نبود که با نوه محمد برخورد جدی
کند که این مهم باعث عزلش شد. شرایطی که به خاطر وجود حسین و عبدالله در مکه به
وجود آمده بود، یک وضعیت عادی نبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله
به خاطر این موضوع به حسین حسادت میکرد. حسین در مکه در خانه عباس بن
عبدالمطلب به سر میبرد و چهار ماه آنجا بود.
دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل
خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثر شیعی بودند مواجه شد. سران شیعیان
کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و خدا را به خاطر پایان یافتن حکومت
معاویه شکر کرده، وی را خلیفهای نا حق و غصب کننده آن بدون شایستگی نامیده و
شروع به نوشتن نامه و فرستادن قاصد به حسین کرده و اذعان داشتند که دیگر حکومت
بنی امیه را تحمل نکرده و بنی امیه را غارتگر اموال فیء و توزیع کننده اموال
خدا بین ثروتمندان و کشندهٔ بهترین مسلمانان (اشاره به کشتار حجر بن عدی و
پیروانش) و زنده باقی نگهدارندهٔ بدترین مردمان نامیدند. کوفیان بیان داشتند که
نماز جمعه این هفته را به اقامت نعمان بن بشیر (والی کوفه که از سوی معاویه
گماشته شده بود) برگزار نخواهند کرد و اگر حسین راغب به آمدن باشد، نعمان را
از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه و سران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با
کیسههای فراوان از نامه فرستادند که دو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰
به مکه رسید. حسین در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک کرده و بیان
داشت که امام امت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم
کرده و خود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را
آن دید که پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی
کند. رسول جعفریان با برشمردن سابقه بد کوفیان در زمان علی و حسن، استدلال
میکند که با این وجود با توجه به اطلاع حسین از نقشه یزید در قتل وی، در آن
زمان برای حسین راه بهتری وجود نداشت. چرا که به عنوان مثال احتمال رفتن به یمن
نیز به دلیل نفوذ حکومت موفقیت آمیز نبود. وی به این نکته اشاره میکند که همه
کسانی که معترض خروج حسین بودند، وی را به پذیرش حکومت یزید ولو به طور موقت
نصیحت میکردند و اینکه حسین ابن علی به هیچ وجه نمیخواست موافقتی با یزید و
حاکمیت او داشته باشد حتّی اگر این مخالفت به کشتهشدن او منجر شود.
حسین با یکی از شیعیانش در بصره به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل
پنجگانه مهم در امور مشورتی بصره نامههایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت
خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده و اهل بیتش را وصی و وارث
خود نمود، اما قریش این حق را که به اهل بیت منحصراً تعلق داشت را از آن خود
دانست. اما اهل بیت به خاطر وحدت امت با این امر موافقت نمود. آنانی که حق
خلافت را غصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند و درود خدا بر آنان و اهل
بیت محمد باد. قرآن و سنت محمد را به یاد شما امت میآورم. دین خدا نابود شده و
بدعتها در دین گسترش یافتهاست. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون
خواهم شد.
ویلفرد مادلونگ معتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاههای علی در
مورد حق پایمال شده خلافتش و در عین حال ستایش جایگاه ابوبکر و عمر است. با این
که نامههای حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این
نامه از سوی ابن زیاد باشد تا به وسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت
یزید بسنجد و آن شخص نامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ تمامی
قاصدانی که از سوی حسین به بصره آمده بودند را گردن زده و به بصریان در مورد
اقدامات شدیدتر هشدار داد.
مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در
آنجا مردم را مدیریت نمود. گفته میشود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت
نمودند. این ناآرامیها به یزید گزارش داده شد و یزید که دیگر اعتمادی به نعمان
بن بشیر انصاری حاکم وقت کوفه نداشت، به جایش عبیدالله بن زیاد را که والی بصره
بود گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رفته و آشوبها را بخواباند
و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند. وی با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه
وارد شد و اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت
زده کرد. وی همچنین سران قبایل کوفه را با ارعاب مطیع خود کرد. پس از اینکه
اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید، مسلم مخفی شده اما
سرانجام مکانش لو رفته و در تاریخ (۹ ذی الحجه ۶۰/ ۱۱ سپتامبر ۶۸۰) پس از آنکه
گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملاء عام به پایین انداخته شد. هانی بن
عروه رهبر قبیله مراد نیز به خاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب گردید.
یزید طی نامهای ابن زیاد را به خاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد و به وی
فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و اگر قصد جنگ داشتند، آنان را بکشد.
این در حالی بود که وی، نامهای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیت آمیز بودن
تبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.